جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با توزین

توزین

توزین
وزن کردن، سنجیدن، کنایه از خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن
توزین
فرهنگ فارسی عمید

توزین

توزین
دل نهادن بر.... وزن نفسه علی، کذا توزیناً، وطنها. (از اقرب الموارد) ، سنجیدن و وزن کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). سنجش. ج، توزینات. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

ترزین

ترزین
آرامیده گردانیدن، با وقار و محجوب نمودن و قابل احترام کردن
ترزین
فرهنگ لغت هوشیار