جدول جو
جدول جو

معنی توزین - جستجوی لغت در جدول جو

توزین
وزن کردن، سنجیدن، کنایه از خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن
تصویری از توزین
تصویر توزین
فرهنگ فارسی عمید
توزین
(تَ)
دل نهادن بر.... وزن نفسه علی، کذا توزیناً، وطنها. (از اقرب الموارد) ، سنجیدن و وزن کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). سنجش. ج، توزینات. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
توزین
سنگیدن کشیدن وزن کردن سنجیدن، سنجش، جمع توزینات
تصویری از توزین
تصویر توزین
فرهنگ لغت هوشیار
توزین
((تُ))
وزن کردن
تصویری از توزین
تصویر توزین
فرهنگ فارسی معین
توزین
سنجیدن، وزن کردن، سنجش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تورزین
تصویر تورزین
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحزین
تصویر تحزین
اندوهگین کردن برای مثال اگر مهموم نادانی مر آن را فکر تفریحش / اگر مسرور دانایی خود این را رای تحزینش (قاآنی - ۴۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توزیدن
تصویر توزیدن
توختن، دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر، کشیدن، جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توهین
تصویر توهین
خواروخفیف کردن، سست کردن، ضعیف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
پراکنده کردن، بخش کردن، در علم اقتصاد پخش کردن کالا به وسیلۀ تولید کننده و رساندن آن به مصرف کننده
توزیع حروف: در ادبیات در فن بدیع تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع، برای مثال شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲ - ۹۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توزیدن
تصویر توزیدن
توختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهین
تصویر توهین
سست کردن، خوار شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزان
تصویر توزان
مقابل و روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
پخش کردن، تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمزین
تصویر تمزین
افزونی کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترزین
تصویر ترزین
آرامیده گردانیدن، با وقار و محجوب نمودن و قابل احترام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحزین
تصویر تحزین
به اندوه افکندن اندوهگین کردن اندوهگین کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توطین
تصویر توطین
وطن نمودن، وطن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
((تُ))
پراکنده ساختن، تقسیم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توزیدن
تصویر توزیدن
((دَ))
دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، دوختن، توختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توهین
تصویر توهین
((تُ))
خوار کردن، خوار داشتن، سست کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توطین
تصویر توطین
((تَ یا تُ))
دل بستن، دل نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحزین
تصویر تحزین
((تَ))
اندوهگین کردن کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توهین
تصویر توهین
دشنام، ناسزا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
پخشایش، پخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توهین
تصویر توهین
Disparagement, Offence, Revilement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
Distribution, Syndication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توهین
تصویر توهین
унижение , оскорбление , оскорбление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
распределение , синдикация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توهین
تصویر توهین
Verleumdung, Beleidigung, (DE) Verachtung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
Verteilung, Syndizierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توهین
تصویر توهین
приниження , образа , образа
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
розподіл , синдикація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توهین
تصویر توهین
poniżenie, obraza, (PL) obraza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
dystrybucja, syndykacja
دیکشنری فارسی به لهستانی