- توخ
- تاقوت
معنی توخ - جستجوی لغت در جدول جو
- توخ
- تاخ، از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاغ، طاق، توغ، آق خزک، غضا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صواب جستن
ناگواردگی
جمع فتخه، گجه ها انگشتری های بی نگین
کاواک
جبران کردن
افسار پذیری پیروی کورکورانه
گزارده، ادا کرده
جستجو نمودن، آروز کردن
وفا کننده به عهد
بی مغز، دروغین
جایی که در دیوار برای گذاشتن چیزی درست کنند، طاقچه
دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر
کشیدن
جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
کشیدن
جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، دوختن، توزیدن
آن چه درونش خالی است، پوک، مقابل تو پر، بی ارزش، پوچ
Hollow, Vacuous
выемка
пустой
aushöhlen
hohl, leer
висвердлювати
порожній
wydrążyć
空的 , 空虚的
escavar
oco, vazio
svuotare
cavo, vuoto