جدول جو
جدول جو

معنی توخچه

توخچه
جایی که در دیوار برای گذاشتن چیزی درست کنند، طاقچه
تصویری از توخچه
تصویر توخچه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با توخچه

توخچه

توخچه
مکانی که در دیوارجهت گذاشتن چیزی سازند و اکنون طاقچه می گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 310 شود
لغت نامه دهخدا

توخیه

توخیه
متوجه کردن کسی را در کاری، جستن خشنودی کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

توخته

توخته
اداکرده. گزارده. (برهان) (آنندراج). اسم مفعول از توختن. (حاشیۀبرهان چ معین). اداشده. (ناظم الاطباء) :
وامی است دوست را ز ره عشق بر تو جان
لیکن مباد توخته صدسال وام تو.
سنائی.
خوش بخندید و مرا گفت بدین زر نشود
نه مراکام روا و نه ترا توخته وام.
سوزنی.
فام داری دارم از سرمای دی
فام او خواهم به آتش توخته.
سوزنی.
بر درش بود آن غریب آموخته
وام بی حد از عطایش توخته.
مولوی.
، جمعنموده و حاصل کرده. (برهان) (آنندراج). فراهم شده و یافته شده و حاصل شده. (ناظم الاطباء) : و اندوخته و توختۀ اسلاف... در وجوه اخراجات صرف می کرد. (زبده التواریخ حافظ ابرو).
خلقی ز بذل شاملت ارزاق توخته
جوقی ز عدل کاملت آرام یافته.
مجد همگر.
، کشیده. (برهان) (آنندراج). کشیده شده، گسترده، دوخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تولچه

تولچه
به معنی توله که لفظ هندی است اسم وزن دوازده ماشه. متأخرین فارس بعد حذف های مختفی لفظ ’چه’ زائد کرده نوعی از تفریس کرده. (غیاث اللغات). یعنی نود و شش حبه. (آنندراج). نام وزنه ای. (ناظم الاطباء). و آن دوازده ماشه و معادل دو مثقال و نیم است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا