یگانه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکتا شدن. (آنندراج) ، توحد خدا به ربوبیت، تفرد به آن. (از اقرب الموارد) ، نگاه داشتن: توحده اﷲ بعصمته، ای عصمه و لم یکله الی غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن حق تعالی کسی را و نینداختن کار او را به غیر. (آنندراج)
یگانه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکتا شدن. (آنندراج) ، توحد خدا به ربوبیت، تفرد به آن. (از اقرب الموارد) ، نگاه داشتن: توحده اﷲ بعصمته، ای عصمه و لم یکله الی غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن حق تعالی کسی را و نینداختن کار او را به غیر. (آنندراج)
یگانه گردانیدن، یکتا قرار دادن، خدا را یگانه دانستن، به یگانگی خدا ایمان آوردن، در تصوف مرحله ای که سالک به چیزی غیر از خداوند توجهی ندارد، سورۀ صدودوازدهم قرآن کریم، دارای ۴ آیه، مکی، اخلاص
یگانه گردانیدن، یکتا قرار دادن، خدا را یگانه دانستن، به یگانگی خدا ایمان آوردن، در تصوف مرحله ای که سالک به چیزی غیر از خداوند توجهی ندارد، سورۀ صدودوازدهم قرآن کریم، دارای ۴ آیه، مکی، اخلاص
فرد یگانه و بی مثل و بی مانند و تنها و مجرد. (از ناظم الاطباء). یگانه. منفرد. صاحب یگانگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجل متوحد، مرد یگانه. واﷲ المتوحد، اﷲ صاحب یگانگی. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجل متوحد، مرد یگانه و نیز از صفات باریتعالی جل شأنه میباشد. یقال: اﷲ المتوحد، خدای صاحب یگانگی. (ناظم الاطباء) : یک جوهر شش صفت متکثر باشد، متوحد و منفرد نباشد. (جامع الحکمتین ص 65) ، خلوت نشین. (ناظم الاطباء). که با مردم نیامیزد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
فرد یگانه و بی مثل و بی مانند و تنها و مجرد. (از ناظم الاطباء). یگانه. منفرد. صاحب یگانگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجل متوحد، مرد یگانه. واﷲ المتوحد، اﷲ صاحب یگانگی. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجل متوحد، مرد یگانه و نیز از صفات باریتعالی جل شأنه میباشد. یقال: اﷲ المتوحد، خدای صاحب یگانگی. (ناظم الاطباء) : یک جوهر شش صفت متکثر باشد، متوحد و منفرد نباشد. (جامع الحکمتین ص 65) ، خلوت نشین. (ناظم الاطباء). که با مردم نیامیزد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
یگانه شدن یگانستن تاخر پس افتادن باز پس آمدن دنبال افتادن پس ماندن عقب ماندگی مقابل تقدم، پس افتادگی عقب افتادگی، جمع تاخرات. یا تقدم و تاخر. پس و پیش بودن پیشی و پسی
یگانه شدن یگانستن تاخر پس افتادن باز پس آمدن دنبال افتادن پس ماندن عقب ماندگی مقابل تقدم، پس افتادگی عقب افتادگی، جمع تاخرات. یا تقدم و تاخر. پس و پیش بودن پیشی و پسی