جدول جو
جدول جو

معنی تهریج - جستجوی لغت در جدول جو

تهریج
(تَ زَ زُ)
نیک راندن شتر را چنانکه سرگشته گردد از سختی گرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ بر سباع زدن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ برزدن و زجر کردن سباع را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قال رؤبه: هرج فارتد ارتداد الاکمه. (اقرب الموارد) ، به شارب رسیدن نبیذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: هرجت النبیذ فلاناً، یعنی دریافت نبیذ فلان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، هرّج فی الحدیث: مزح و اتی ما یضحک منه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهایج
تصویر تهایج
با هم برجستن به کارزار، با هم به کارزار برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهریب
تصویر تهریب
گریزانیدن، فراری دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریج
تصویر تفریج
دور کردن اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهییج
تصویر تهییج
به هیجان آوردن، برانگیختن، به جنبش درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
درجه به درجه پیش رفتن، پله پله بالا رفتن، آهسته آهسته و گاه گاه کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخریج
تصویر تخریج
خارج ساختن، بیرون کردن، بیرون آوردن
فرهنگ فارسی عمید
اندوه وابردن، از دشواری و غم بیرون آوردن، خواوند دور کردن غم را از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهایج
تصویر تهایج
با هم برجستن به کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهزیج
تصویر تهزیج
سراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهریش
تصویر تهریش
فتنه انگیختن میان مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهریب
تصویر تهریب
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریج
تصویر تبریج
برج بنا نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضریج
تصویر تضریج
سخن آرایی، فراخ گریبانی فراخ کردن گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسریج
تصویر تسریج
موی بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پا به پا رفتن آهسته گامی، در نوردیدن نامه -1 درجه بدرجه پیش رفتنپایه پایه بالا رفتن، آهسته آهسته کاری کردن، اجرای امری اندک اندک، جمع تدریجات. پله پله بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریج
تصویر تخریج
بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهییج
تصویر تهییج
برانگیختن، حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهریج
تصویر صهریج
حوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریج
تصویر تحریج
سوگند مندی، سوگند بسیار بر زبان راندن، در فشار گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهییج
تصویر تهییج
((تَ))
برانگیختن، به هیجان آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریج
تصویر تفریج
((تَ))
گشودن، برطرف کردن اندوه، پیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
((تَ))
درجه به درجه پیش رفتن، آهسته آهسته کاری را انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخریج
تصویر تخریج
((تَ))
یاد دادن، آموختن، بیرون آوردن، بیرون کردن، نفی بلد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Gradualness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
постепенность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Allmählichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
поступовість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
stopniowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
渐进性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
geleidelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی