- تهدیه
- ارمغان فرستادن، جداکردن
معنی تهدیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترسانیدن، ترساندن
مونث زهدی جمع زهدیات
آسیب رساندن آکاندن (معیوب کردن) زیرک دانستن
دست بر دست زدن
گذرانیدن، پویه گشت روشی است در دستور زبان پارسی که کنش شدنی را به کنش کردنی دگر کنند برای نمونه از خوردن خوراندن و از سوختن سوزاندن و ازخوابیدن خواباندن گذرانیدن گذرا کردن، متعدی ساختن فعلی را
خونبها دادن برای خلاص خود وجه یا مالی دادن فدیه دادن
خوشنود و راضی کردن
ویران ساختن بنا
بیم کردن، ترسانیدن
شمردن حروف
عوض کردن هوای اطاق
فرخنده گویی فرخنده خواهی شادباش
پرداخت، واگذاشت گزاردن پرداختن، پرداخت
تغذیه
ادا کردن، پرداختن پول یا وام
ترساندن، بیم دادن، بیم عقوبت دادن
هوا را خنک کردن، هوای جایی را عوض کردن، داخل کردن هوای تازه در جایی و خارج کردن هوای آلوده به دود یا بوهای نامطبوع با وسایل مکانیکی یا باز کردن درها و دریچه ها
روا داشتن، نافذ گرانیدن، امری را رها و ترک کردن، کسی را از کاری منصرف ساختن، در علوم ادبی متعدی ساختن فعل لازم
ویران ساختن بنا
Ventilation
Endangerment
вентиляция
угроза
Lüftung
Gefährdung
вентиляція