جدول جو
جدول جو

معنی تهدیه - جستجوی لغت در جدول جو

تهدیه(تَ زَلْ لُ)
هدیه فرستادن و دادن، جدا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تهدیه
ارمغان فرستادن، جداکردن
تصویری از تهدیه
تصویر تهدیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهدیه
تصویر مهدیه
(دخترانه)
مؤنث مهدی، عروس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عهدیه
تصویر عهدیه
(دخترانه)
منسوب به عهد، پای بند به عهد و پیمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهدیم
تصویر تهدیم
ویران ساختن بنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعدیه
تصویر تعدیه
روا داشتن، نافذ گرانیدن، امری را رها و ترک کردن، کسی را از کاری منصرف ساختن، در علوم ادبی متعدی ساختن فعل لازم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
هوا را خنک کردن، هوای جایی را عوض کردن، داخل کردن هوای تازه در جایی و خارج کردن هوای آلوده به دود یا بوهای نامطبوع با وسایل مکانیکی یا باز کردن درها و دریچه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
ترساندن، بیم دادن، بیم عقوبت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تادیه
تصویر تادیه
ادا کردن، پرداختن پول یا وام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
عوض کردن هوای اطاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادیه
تصویر تادیه
پرداخت، واگذاشت گزاردن پرداختن، پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنیه
تصویر تهنیه
فرخنده گویی فرخنده خواهی شادباش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثدیه
تصویر تثدیه
تغذیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجیه
تصویر تهجیه
شمردن حروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
بیم کردن، ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدیم
تصویر تهدیم
ویران ساختن بنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدین
تصویر تهدین
خوشنود و راضی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفدیه
تصویر تفدیه
خونبها دادن برای خلاص خود وجه یا مالی دادن فدیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
گذرانیدن، پویه گشت روشی است در دستور زبان پارسی که کنش شدنی را به کنش کردنی دگر کنند برای نمونه از خوردن خوراندن و از سوختن سوزاندن و ازخوابیدن خواباندن گذرانیدن گذرا کردن، متعدی ساختن فعلی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیه
تصویر تصدیه
دست بر دست زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدهیه
تصویر تدهیه
آسیب رساندن آکاندن (معیوب کردن) زیرک دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهدیه
تصویر زهدیه
مونث زهدی جمع زهدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجیه
تصویر تهجیه
((تَ یِ))
شمردن حرف ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
((تَ))
ترسانیدن، بیم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفدیه
تصویر تفدیه
((تَ یِ))
فدیه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
((تَ یِ))
هوا را عوض کردن، خنک کردن هوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعدیه
تصویر تعدیه
((تَ یِ))
کسی را از کاری منصرف کردن، فعل لازم را متعدی کردن، گذرانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأدیه
تصویر تأدیه
((تَ یِ))
گزاردن، پرداختن، پرداخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
ترسانیدن، ترساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
Ventilation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
Endangerment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
вентиляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
угроза
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
Lüftung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
Gefährdung
دیکشنری فارسی به آلمانی