جدول جو
جدول جو

معنی تهادی - جستجوی لغت در جدول جو

تهادی
برای یکدیگر هدیه فرستادن، به هم هدیه دادن
تصویری از تهادی
تصویر تهادی
فرهنگ فارسی عمید
تهادی(تَ زَبْ بُ)
یکدیگر را هدیه دادن. الحدیث: تهادوا تحابوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). هدیه با هم فرستادن. (غیاث اللغات) ، نرم رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرامان رفتن زن و آهسته رفتن از ناتوانی یا از مستی. (آنندراج) ، خمیدن در رفتار. یقال: تهادت المراه، ای تمایلت فی مشیتها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بدو تن رفتن. (منتهی الارب). بدو تن تکیه کرده راه رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تهادی
بهم هدیه دادن
تصویری از تهادی
تصویر تهادی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهانی
تصویر تهانی
به هم تهنیت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعادی
تصویر تعادی
با هم دشمنی کردن، با هم دشمن شدن، با هم در دویدن مسابقه گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمادی
تصویر تمادی
مداومت کردن بر کاری، ستیزه کردن، دراز شدن، ممتد شدن، دراز شدن مدت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
خود را از کسی حفظ کردن، پرهیز نمودن، یک سو شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
همدیگر را هدیه دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به یکدیگر هدیه و تعارف دهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهادی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهادف
تصویر تهادف
پیاپی آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبادی
تصویر تبادی
بادیه نشین گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاجی
تصویر تهاجی
هم نکوهی نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهادم
تصویر تهادم
خون رایگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهامی
تصویر تهامی
منسوب به تهامه، جمع تهامیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
همدیگر را خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمادی
تصویر تمادی
یکدیگر را ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
خویشتنداری، رها جویی، سر بها دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعادی
تصویر تعادی
همدوری، تباهش، دشمنیدن با هم دشمنی ورزیدن دشمن شدن بایکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
بهم تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
((تَ))
جمع تهنیت، شادباش ها، تبریک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعادی
تصویر تعادی
((تَ))
دشمنی ورزیدن، با هم دویدن، تباه شدن، دور شدن از گروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
((تَ))
دوری گزیدن، پرهیز نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
((تَ))
یکدیگر را ندا کردن، هم را خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمادی
تصویر تمادی
((تَ))
طول دادن، به درازا کشیدن، مداومت کردن بر کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
آلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
Institutional
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institutionnel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institucional
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institucional
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
instytucjonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
институциональный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
інституційний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institutioneel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institutionell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
istituzionale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
संस्थागत
دیکشنری فارسی به هندی