- تنگسال
- سال قحط و امساک باران
معنی تنگسال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشک سالیقحط کمیابی و گرانی ارزاق
خشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قحط سالی، تنگ سالی، بدسالی
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
فرو رفتن در آب، روان گردیدن، شسته شدن پلیدی بردن
کسی که همه موهای سرش سفید شده باشد سر سفید، شوره که از آن باروت سازند
جمع تنجس
آسوده مرفه، تندرست سالم، تن پرور خوشگذران تن آسا
چیزی که بدشواری بدست آید نادر کمیاب عزیز الوجود
تنگی ضیق، جای تنگ مضیقه، سختی فشار، دره کوه، راه میان دو کوه، قبر لحد، دنیا، قالب آدمی
سست و ناتوان
درگاه و بارگاه شاه و امیری که باریافتن در آن دشوار باشد، کسی که به هیچکس اجازه ورود نزد خود ندهد، خدا باری تعالی
جمع تنفس
همچون سنگ سنگ مانند
نوعی از مجازات که آدمی را تا کمر در خاک نشانند و بر ان سنگ باران کنند بحدی که بمیرد
افسرده، اندوهگین، غمناک
دارای نسل شدن، فرزنددار شدن
خشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قحط سالی، تنگ سال، بدسالی
فلزی خاکستری بسیار سخت و دیرگداز که مفتول های آن در مقابل کشش و حرارت مقاومت بسیار دارد، آلیاژهای آن به واسطۀ سختی و استحکام اهمیت بسیار در صنعت دارد، ولفرام
نادار، بی بضاعت
کسی که همه موی های سرش سفیده شده باشد
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
محکومی که او را تا کمر در خاک فرو می کردند و آن قدر با سنگ بر سر و رویش می کوفتند تا بمیرد
مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو می کنند و به او سنگ می زنند تا بمیرد
محذوریت، مضیقه، اختناق، محدوده
پنجه دست و پنجه مردم
فرزند بوجود آوردن
سوراخی که نشانه تیر باشد
کوتاه
از یکدیگر زادن، از هم زائیدن، فرزند زادن
تنگی، جای تنگ، مضیقه