تنگدست و مفلس و فقیر و تهی دست. (ناظم الاطباء) : بوسهل پی آوردن خواجه، فرستاده آمد که بوسهل بروزگار گذشته تنگحال بود و خدمت و تأدیب فرزندان خواجه کردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59). ور دم نزدم چو تنگحالان دانی لغت زبان لالان. نظامی. رجوع به تنگ حالی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی. (ناظم الاطباء). سختی. رنج: ای مانده بکوری و تنگحالی بر من ز چه همواره بد سگالی ؟ ناصرخسرو. به تنگ آمد شبی از تنگ حالی که بود آن شب براو مانند سالی. نظامی. رجوع به تنگ حال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مِثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی