جدول جو
جدول جو

معنی تنگ سالی

تنگ سالی((تَ))
خشک سالی، کمیابی و گرانی ارزاق
تصویری از تنگ سالی
تصویر تنگ سالی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تنگ سالی

تنگ سالی

تنگ سالی
خُشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قَحط سالی، تَنگ سال، بَدسالی
تنگ سالی
فرهنگ فارسی عمید

تنگ حالی

تنگ حالی
فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی. (ناظم الاطباء). سختی. رنج:
ای مانده بکوری و تنگحالی
بر من ز چه همواره بد سگالی ؟
ناصرخسرو.
به تنگ آمد شبی از تنگ حالی
که بود آن شب براو مانند سالی.
نظامی.
رجوع به تنگ حال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تنگ سال

تنگ سال
خُشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قَحط سالی، تَنگ سالی، بَدسالی
تنگ سال
فرهنگ فارسی عمید

تنگسالی

تنگسالی
خشکسالی. قحط. کمیابی و گرانی ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). تنگی و کمیابی و قحط و قحطی. (ناظم الاطباء). رجوع به تنگسال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تنگ سولک

تنگ سولک
تنگی است در کوههای بختیاری که نقوش برجسته ای از عهد اشکانیان در آنجا یافته اند. رجوع به تاریخ صنایع ایران شود
لغت نامه دهخدا

رنگ سازی

رنگ سازی
حیله گری. نیرنگ سازی. فریبکاری. مکاری. رجوع به رنگ ساختن و رنگ ساز شود:
نباید که ایمن شوی زو به جنگ
که در رنگ سازی بود بیدرنگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا