منقش کردن. (زوزنی). نقش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگار کردن. (دهار). نگاشتن و نگار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به دو یا چند رنگ، رنگ آمیزی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
منقش کردن. (زوزنی). نقش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگار کردن. (دهار). نگاشتن و نگار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به دو یا چند رنگ، رنگ آمیزی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
کم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نقصان کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت و سب ّ و تنقیص و عیب بر صاحب بگشودی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92)
کم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نقصان کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت و سب ّ و تنقیص و عیب بر صاحب بگشودی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92)
موزه و جز آن نیکو بکردن. (تاج المصادر بیهقی). نیکو نمودن نعل و موزه و خف شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیار فراوان بودن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار نقل و حرکت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیار نقل و حرکت دادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نقل خورانیدن مهمان را، شتابان حرکت دادن اسب چهار دست و پا را. (از اقرب الموارد)
موزه و جز آن نیکو بکردن. (تاج المصادر بیهقی). نیکو نمودن نعل و موزه و خف شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیار فراوان بودن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار نقل و حرکت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیار نقل و حرکت دادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نُقل خورانیدن مهمان را، شتابان حرکت دادن اسب چهار دست و پا را. (از اقرب الموارد)
بوی خوشی که بس خوش آیند باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بوی خوش. (از اقرب الموارد) ، مرد ستمگار وجفاکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). متطاول جائر. (از اقرب الموارد) ، شتر نکب رسیدۀ لنگان. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر نکب رسیده. (از اقرب الموارد). شتر مبتلا به بیماری نکب. (ناظم الاطباء) ، مردی که در رفتار به یک طرف میل کند. (آنندراج). آنکه کژ رود از لنگی. (مصادر زوزنی). آن اشتر که از لنگی بر یک سو رود. (مهذب الاسماء). عادل عن الاستقامه لایقیم علی جهه واحده. (یادداشت مؤلف). - امثال: الدهر انکب لایلب. (مجمع الامثال میدانی، از یادداشت مؤلف)
بوی خوشی که بس خوش آیند باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بوی خوش. (از اقرب الموارد) ، مرد ستمگار وجفاکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). متطاول ِ جائر. (از اقرب الموارد) ، شتر نکب رسیدۀ لنگان. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر نکب رسیده. (از اقرب الموارد). شتر مبتلا به بیماری نکب. (ناظم الاطباء) ، مردی که در رفتار به یک طرف میل کند. (آنندراج). آنکه کژ رود از لنگی. (مصادر زوزنی). آن اشتر که از لنگی بر یک سو رود. (مهذب الاسماء). عادل عن الاستقامه لایقیم علی جهه واحده. (یادداشت مؤلف). - امثال: الدهر انکب لایلب. (مجمع الامثال میدانی، از یادداشت مؤلف)
واپژوهیدن. (زوزنی). بحث واپژوهیدن. کاویدن. (مجمل اللغهاز یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازکاویدن از چیزی، یقال: نقره و عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کاویدن چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) :... همان ندامت بیند که آن بازرگان لطیف طبع دید که در بدو حال بحث و تنقیر نکرد. (سندبادنامه ص 205) ، نرم کردن مرغ جای را تا بیضه نهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نامیدن کسی را به نامی از نامهای آنها. (منتهی الارب). خواندن کسی را از میان قوم. (ناظم الاطباء). نامیدن کسی را از میان جماعتی. (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن، و هو شبه الصفیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود، عیب کردن و به بدی ذکر کردن کسی، دانه برچیدن مرغ از اینجا و آنجا. (از اقرب الموارد)
واپژوهیدن. (زوزنی). بحث واپژوهیدن. کاویدن. (مجمل اللغهاز یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازکاویدن از چیزی، یقال: نقره و عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کاویدن چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) :... همان ندامت بیند که آن بازرگان لطیف طبع دید که در بدو حال بحث و تنقیر نکرد. (سندبادنامه ص 205) ، نرم کردن مرغ جای را تا بیضه نهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نامیدن کسی را به نامی از نامهای آنها. (منتهی الارب). خواندن کسی را از میان قوم. (ناظم الاطباء). نامیدن کسی را از میان جماعتی. (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن، و هو شبه الصفیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود، عیب کردن و به بدی ذکر کردن کسی، دانه برچیدن مرغ از اینجا و آنجا. (از اقرب الموارد)