جدول جو
جدول جو

معنی تنقیح

تنقیح((تَ))
پاکیزه کردن، اصلاح کردن کلام از عیب و نقص
تصویری از تنقیح
تصویر تنقیح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تنقیح

تنقیح

تنقیح
پاکیزه کردن، خالص کردن، اصلاح کردن و پاکیزه کردن کلام از عیب و نقص
تنقیح
فرهنگ فارسی عمید

تنقیح

تنقیح
اصلاح، پیراستگی، تهذیب، تصحیح، اصلاح کردن، پاکیزه گردانیدن، پیراستن، تهذیب کردن (کلام) ، خالص گردانیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تلقیح

تلقیح
گشن دادن، مایه زدن گشت دادن مایه خرمای نر را بدرخت خرمای ماده داخل کردن تا بارور گردد، داخل کردن مایه آبله در بدن برای جلوگیری کردن از سرایت آن (اختصاصا)، مایه زدن واکسن زدن (مطلقا)، مایه کوبی، جمع تلقیحات
فرهنگ لغت هوشیار