جدول جو
جدول جو

معنی تنقی - جستجوی لغت در جدول جو

تنقی
(تَ)
از ’ن ق و’، برگزیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خارج کردن مغز استخوان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنقیه
تصویر تنقیه
اماله کردن، لای روبی کردن قنات و راه آب، پاک کردن، پاکیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنقیص
تصویر تنقیص
ناقص کردن، کم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنقید
تصویر تنقید
انتقاد، تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنقیح
تصویر تنقیح
پاکیزه کردن، خالص کردن، اصلاح کردن و پاکیزه کردن کلام از عیب و نقص
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
پاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پاک و صاف کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تنقیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مبالغه کردن در ناپسند داشتن چیزی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
موزه و جز آن نیکو بکردن. (تاج المصادر بیهقی). نیکو نمودن نعل و موزه و خف شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیار فراوان بودن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار نقل و حرکت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیار نقل و حرکت دادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نقل خورانیدن مهمان را، شتابان حرکت دادن اسب چهار دست و پا را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خجک زدن حرف را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقطه گذاری و نقطه زدن حرف را، به مداد و زعفران خجک آمیخته زدن جامه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَرْ ری)
بیرون آوردن اسب نره را بی استواری نعوظ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَرْ رُ)
منقش کردن. (زوزنی). نقش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگار کردن. (دهار). نگاشتن و نگار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به دو یا چند رنگ، رنگ آمیزی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ فَ)
سیاهی دردوات کردن، لقب نهادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَرْ رُ)
برجهانیدن. (زوزنی). برجهانیدن آهو را، رقصانیدن کودک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رقصانیدن مادر کودک را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
واپژوهیدن. (زوزنی). بحث واپژوهیدن. کاویدن. (مجمل اللغهاز یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازکاویدن از چیزی، یقال: نقره و عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کاویدن چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) :... همان ندامت بیند که آن بازرگان لطیف طبع دید که در بدو حال بحث و تنقیر نکرد. (سندبادنامه ص 205) ، نرم کردن مرغ جای را تا بیضه نهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نامیدن کسی را به نامی از نامهای آنها. (منتهی الارب). خواندن کسی را از میان قوم. (ناظم الاطباء). نامیدن کسی را از میان جماعتی. (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن، و هو شبه الصفیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود، عیب کردن و به بدی ذکر کردن کسی، دانه برچیدن مرغ از اینجا و آنجا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بانگی شبیه به صفیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَ لُ)
رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مأخوذ از تازی، بمعنی تنقاد و انتقاد که بواسطۀ عمل اماله تنقید می گویند، مانند اعتماد و اعتمید و کتاب و کتیب. (ناظم الاطباء). تنقید غلط است وصحیح آن نقد و انتقاد است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرحوم ناظم الاطباء در ذیل کلمه تفریس شرحی آورده و بر آنست که تنقید ممال تنقاد است که فارسی زبانان آنرا متداول ساخته اند. رجوع به تنقاد و تفریس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ وَ)
کم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نقصان کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت و سب ّ و تنقیص و عیب بر صاحب بگشودی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شتافتن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنقیه
تصویر تنقیه
پاک کردن، پاکی و صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیب
تصویر تنقیب
کاوش، زمین کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیث
تصویر تنقیث
به شتاب واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیح
تصویر تنقیح
پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقید
تصویر تنقید
تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیذ
تصویر تنقیذ
رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیر
تصویر تنقیر
کند و کاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیش
تصویر تنقیش
نقش کردن، نگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیص
تصویر تنقیص
کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیط
تصویر تنقیط
پنده گذاری دیل گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیل
تصویر تنقیل
جا به جا شدن، شب چره دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیص
تصویر تنقیص
((تَ))
کم شمردن، ناقص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنقیط
تصویر تنقیط
((تَ))
حروف را نقطه دار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنقیه
تصویر تنقیه
((تَ یِ))
پاک کردن، پاکیزه ساختن، لای روبی قنات و راه آب، وارد کردن داروی مایع به روده بزرگ از راه مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنقیح
تصویر تنقیح
((تَ))
پاکیزه کردن، اصلاح کردن کلام از عیب و نقص
فرهنگ فارسی معین
انتقاد
دیکشنری اردو به فارسی