تنسوق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گذر کرد بر خاطرم بارها وز آن بود بر خاطرم بارها که ازبهر فرزند فرخنده فال برون آورم تنسقی حسب حال که دستور خوانند آن را بنام اگر بخت دستور باشد مدام. نزاری قهستانی (دستورنامه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنسوق شود
تنسوق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گذر کرد بر خاطرم بارها وز آن بود بر خاطرم بارها که ازبهر فرزند فرخنده فال برون آورم تنسقی حسب حال که دستور خوانند آن را بنام اگر بخت دستور باشد مدام. نزاری قهستانی (دستورنامه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنسوق شود
مغولی فرهنگ رشیدی این واژه را تازی گشته تنسخ پارسی می داند و آن گونه ای از جامه است که تنزیب نیز خوانده می شود آنندراج تنسخ را پارسی گشته تنسکه هندی می داند و آن جامه ای است گرانبها که از بنگاله آورند و از این روی غیاث بر آن است که هر چیز گرانبها و کمیاب را تنسق گویند ترونده (نادره) هر چیز نفیس تحفه نایاب
مغولی فرهنگ رشیدی این واژه را تازی گشته تنسخ پارسی می داند و آن گونه ای از جامه است که تنزیب نیز خوانده می شود آنندراج تنسخ را پارسی گشته تنسکه هندی می داند و آن جامه ای است گرانبها که از بنگاله آورند و از این روی غیاث بر آن است که هر چیز گرانبها و کمیاب را تنسق گویند ترونده (نادره) هر چیز نفیس تحفه نایاب