معنی تناسق - فرهنگ فارسی عمید
معنی تناسق
- تناسق
- با هم نظم و ترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن
تصویر تناسق
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تناسق
تناسق
- تناسق
- با یکدیگر منتظم و آراسته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنسق. انتساق. انتظام بعض چیز با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا