تنسیق تنسیق آراستن و ترتیب دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انتظام و ترتیب دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پیوستن سخن و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). بنظم کردن سخن و جز آن. (زوزنی). - تنسیق الصفات (اصطلاح بدیع). رجوع به تنسیق صفات شود لغت نامه دهخدا
تنسیق تنسیق آراستگی، تنظیم، رتق وفتق، سامان دهی، نسق، نسق دهی، نظم، آراستن، ترتیب دادن، نظم دادن، نسق بخشیدن، به هم پیوستن فرهنگ واژه مترادف متضاد