جدول جو
جدول جو

معنی تنحی - جستجوی لغت در جدول جو

تنحی
تیکه کردن
تصویری از تنحی
تصویر تنحی
فرهنگ لغت هوشیار
تنحی((تَ نَ حِّ))
دور شدن، دوری جستن، دوری
تصویری از تنحی
تصویر تنحی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحنی
تصویر تحنی
کج شدن، خمیده شدن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنحل
تصویر تنحل
خود را به مذهبی منتسب کردن، شعر دیگری را به خود نسبت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
برکنار کردن، یک سو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
کوچک تر از اندازۀ مورد نظر بودن مثلاً تنگی لباس، باریکی و کم پهنا بودن، کم بودن فضا یا گنجایش، کنایه از دشواری، کنایه از کمیابی، کنایه از کم بودن زمان، نزدیکی
تنگی نفس: در پزشکی درد سینه که انسان به سختی نفس بکشد، ضیق النفس
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دَثْ ثُ)
دور کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). زایل نمودن چیزی را و دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: نح الدمع عن خدک. (اقرب الموارد). زایل نمودن و یکسو نمودن. (منتهی الارب در ذیل ’ن ح و’). (ناظم الاطباء). رجوع به تنحی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تراشیدگی سم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
سخت کوشیدن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت راندن شتر به جهت نوبت آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن تا که به آب نزدیک شوند. (از اقرب الموارد) ، مانده کردن و در مشقت انداختن سفر کسی را. یقال نحب السفر فلاناً، ای اجهده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَحْ حی)
نعت است از تنحّی. (منتهی الارب). زائل شونده و دور شونده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر چیز زایل شده و دور شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنحی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَحْ حا)
محل برگشت، جای سود و منفعت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
کم عرضی، کم پهنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاحی
تصویر تاحی
باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندی
تصویر تندی
درشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنمی
تصویر تنمی
بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدحی
تصویر تدحی
وارفتن بهر طرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحنی
تصویر تحنی
خمیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنتی
تصویر تنتی
جستن بر مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
یک سو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندی
تصویر تندی
((تُ))
تیزی، برندگی، چابکی، چالاکی، ترش رویی، بدخلقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنحل
تصویر تنحل
((تَ نَحُّ))
نسبت دادن، شعر یا، نوشته ای را به خود یا کسی نسبت دادن، مذهبی را اختیار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
((تَ))
کم عرضی، کم پهنایی، سختی، رنج، قحطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توحی
تصویر توحی
((تَ وَ حِّ))
شتافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحنی
تصویر تحنی
((تَ حَ نّ))
مهر ورزیدن، خمیده شدن، کج گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
((تَ یِ یا یَ))
دور کردن، دور ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
Constriction, Narrowness, Tightness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تندی
تصویر تندی
Spiciness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
сужение , узкость , теснота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تندی
تصویر تندی
острота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تندی
تصویر تندی
Schärfe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
Verengung, Enge
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
звуження , вузькість , тіснота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تندی
تصویر تندی
гострота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تندی
تصویر تندی
pikantność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
zwężenie, wąskość, ciasnota
دیکشنری فارسی به لهستانی