بمعنی ترنجیده است که درهم کشیده شده و فشارده گردیده و پیچیده باشد. (برهان). درهم کشیده بود و آن را ترنجیده نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا). درهم کشیده و درهم فشرده وپیچیده و دلتنگ و محزون. (ناظم الاطباء). تنجیدن مصدر آن است. (انجمن آرا). رجوع به تنج و تنجیدن شود
بمعنی ترنجیده است که درهم کشیده شده و فشارده گردیده و پیچیده باشد. (برهان). درهم کشیده بود و آن را ترنجیده نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا). درهم کشیده و درهم فشرده وپیچیده و دلتنگ و محزون. (ناظم الاطباء). تنجیدن مصدر آن است. (انجمن آرا). رجوع به تنج و تنجیدن شود
تفالۀ روغن گرفتۀ کنجد یا دانۀ دیگر که به عنوان خوراک دام مصرف می شود، کنجار از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، بارزد، بیرزد، بیرزه، بریزه، زنجرو
تفالۀ روغن گرفتۀ کنجد یا دانۀ دیگر که به عنوان خوراک دام مصرف می شود، کُنجار از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، اَنزَروت، اَنجَروت، کُنجِده، بارزَد، بیرزَد، بیرزه، بِریزه، زَنجَرو
اسم مفعول از ترنجیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). چین و آژنگ و انجوخ گرفته را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). چین و شکن بهم رسانیده. (برهان) (ناظم الاطباء). چین و شکن گرفته. (فرهنگ رشیدی) : ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج بابور تو، رخش پور دستان خرمنج بادا رخ حاسدت ترنجیده و زرد سر بر طبقی نهاده پیشت چو ترنج. سوزنی. ، آغالیده و ریشیده، درهم آمده بود چون پیراهن و غیره که بدست جمع کنند و بشکنند چون شسته باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 450). بمعنی کشیده است. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). درهم کشیده شده. (برهان) (ناظم الاطباء). در فشار و فشرده. درهم آمده: جان ترنجیده و شکسته دلم گویی از غم همی فروگسلم. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 450). سکنجیده همی داردم بدرد ترنجیده همی داردم برنج. ابوشکور. بیاراست خود را چو مردان جنگ ترنجیده با بارگی تنگ تنگ. عنصری (از فرهنگ جهانگیری). جهان بر دلم زین ترنجیده شد بگو کز که جان تو رنجیده شد. (گرشاسب نامه). و رجوع به ترنجیدن شود
اسم مفعول از ترنجیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). چین و آژنگ و انجوخ گرفته را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). چین و شکن بهم رسانیده. (برهان) (ناظم الاطباء). چین و شکن گرفته. (فرهنگ رشیدی) : ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج بابور تو، رخش پور دستان خرمنج بادا رخ حاسدت ترنجیده و زرد سر بر طبقی نهاده پیشت چو ترنج. سوزنی. ، آغالیده و ریشیده، درهم آمده بود چون پیراهن و غیره که بدست جمع کنند و بشکنند چون شسته باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 450). بمعنی کشیده است. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). درهم کشیده شده. (برهان) (ناظم الاطباء). در فشار و فشرده. درهم آمده: جان ترنجیده و شکسته دلم گویی از غم همی فروگسلم. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 450). سکنجیده همی داردم بدرد ترنجیده همی داردم برنج. ابوشکور. بیاراست خود را چو مردان جنگ ترنجیده با بارگی تنگ تنگ. عنصری (از فرهنگ جهانگیری). جهان بر دلم زین ترنجیده شد بگو کز که جان تو رنجیده شد. (گرشاسب نامه). و رجوع به ترنجیدن شود
گندنای کوهی باشد که بعربی حشیشهالکلب خوانند و صوف الارض نیز گویند و دشوار زاییدن زنان را سودمند بود. (برهان قاطع) (آنندراج). فراسیون. (تحفۀ حکیم مؤمن)
گندنای کوهی باشد که بعربی حشیشهالکلب خوانند و صوف الارض نیز گویند و دشوار زاییدن زنان را سودمند بود. (برهان قاطع) (آنندراج). فراسیون. (تحفۀ حکیم مؤمن)
ریزریز کرده شده. (برهان قاطع). خرد کرده شده. ریزریز شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ریزه ریزه شده. (فرهنگ فارسی معین) : کاسۀ سر بازرگان بگماز شراب است گوشت تن مجتازان انجیده کباب است. منوچهری.
ریزریز کرده شده. (برهان قاطع). خرد کرده شده. ریزریز شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ریزه ریزه شده. (فرهنگ فارسی معین) : کاسۀ سر بازرگان بگماز شراب است گوشت تن مجتازان انجیده کباب است. منوچهری.
بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن. (ناظم الاطباء). شاید از ریشه تنگ بمعنی ضیق، ترنجیدن و درهم فشردن. سخت بستن. تنگ بستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فراهم فشاردن. (فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت ایضاً). پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 64). دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: تنجیدن بمعنی کشیدن و بستن و آشامیدن، اوستا ’تنگ’، (کشیدن). استی ’تین جین، ای تین جون’، (پهن کردن). بلوچی ’تجنگ’، (گستردن، کشیدن، توسعه یافتن). انتقال معنی کشیدن به معنی نوشیدن در ’آهنجیدن’ و ’کشیدن’ دیده میشود. هوبشمان مصدر مزبور را از ریشه سانسکریت ’تنک، تنج’، پراکریت ’تنکتی’، (کشیدن) میداند. اسدی آورده است ترنج تنج باشد... (برهان ج 1 ص 516) : مهر مفکن برین سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج نیک او را فسانه دارو شد بد او را کمرت نیک بتنج. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55). بتنجید عذرا چومردان جنگ ترنجید بر بارگی تنگ تنگ. عنصری. گهش میزن بپای کین و میکش گهش میکش بدست قهر و می تنج. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 66). ، خشمگین گشتن. رنجیدن. اندوهگین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پریشان شدن و دلتنگ گشتن. (ناظم الاطباء) : بسی راندی از گفت بی سود خنج کنون پاسخ از بخت یابی متنج. اسدی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، باهم غلطاندن، افتادن. (ناظم الاطباء). رجوع به تنج شود
بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن. (ناظم الاطباء). شاید از ریشه تنگ بمعنی ضیق، ترنجیدن و درهم فشردن. سخت بستن. تنگ بستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فراهم فشاردن. (فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت ایضاً). پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 64). دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: تنجیدن بمعنی کشیدن و بستن و آشامیدن، اوستا ’تنگ’، (کشیدن). استی ’تین جین، ای تین جون’، (پهن کردن). بلوچی ’تجنگ’، (گستردن، کشیدن، توسعه یافتن). انتقال معنی کشیدن به معنی نوشیدن در ’آهنجیدن’ و ’کشیدن’ دیده میشود. هوبشمان مصدر مزبور را از ریشه سانسکریت ’تنک، تنج’، پراکریت ’تنکتی’، (کشیدن) میداند. اسدی آورده است ترنج تنج باشد... (برهان ج 1 ص 516) : مهر مفکن برین سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج نیک او را فسانه دارو شد بد او را کمرت نیک بتنج. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55). بتنجید عذرا چومردان جنگ ترنجید بر بارگی تنگ تنگ. عنصری. گهش میزن بپای کین و میکش گهش میکش بدست قهر و می تنج. (معیار جمالی چ دانشگاه ص 66). ، خشمگین گشتن. رنجیدن. اندوهگین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پریشان شدن و دلتنگ گشتن. (ناظم الاطباء) : بسی راندی از گفت بی سود خنج کنون پاسخ از بخت یابی متنج. اسدی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، باهم غلطاندن، افتادن. (ناظم الاطباء). رجوع به تنج شود
ثفل روغن کشیده عموما و ثفل کنجد خصوصا کنجاره، گیاهی است از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که بصورت درختچه است و حدود 9، 0 متر تا یک متر ارتفاع می یابد. دارای برگهای کوچک متقابل است. از این گیاه صمغی بنام انزروت استخراج میکنند که در تداوی زخمها بکار میرود درخت انزروت کنجده کنجدک
ثفل روغن کشیده عموما و ثفل کنجد خصوصا کنجاره، گیاهی است از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که بصورت درختچه است و حدود 9، 0 متر تا یک متر ارتفاع می یابد. دارای برگهای کوچک متقابل است. از این گیاه صمغی بنام انزروت استخراج میکنند که در تداوی زخمها بکار میرود درخت انزروت کنجده کنجدک