جدول جو
جدول جو

معنی تناسل - جستجوی لغت در جدول جو

تناسل
ایجاد نسل کردن، فرزند زادن، اولاد زیاد کردن
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
فرهنگ فارسی عمید
تناسل
(تَ خَمْ مُ)
زه و زاد پدید آمدن. (زوزنی). از یکدیگر زادن. (منتهی الارب) (از دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن. (غیاث اللغات) : هرکه خدمت... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که بصورت گرمابه بهوس تناسل عشق آرد. (کلیله و دمنه). تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه). بقاء ذات تو بدوام تناسل ما متعلق است. (کلیله و دمنه).
ور مزاج گوهران را از تناسل باز داشت
طبع کافوری که وقت مهرگان افشانده اند.
خاقانی.
از تناسل عدد لشکر او بیش کنند
این زن و مرد که با نفع و ضر آمیخته اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تناسل
از یکدیگر زادن، از هم زائیدن، فرزند زادن
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
فرهنگ لغت هوشیار
تناسل
((تَ سُ))
فرزند زادن، تولید نسل
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
فرهنگ فارسی معین
تناسل
توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زه وزا، زایش، فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن، با هم پیکار کردن، فروتنی و کناره گیری از مقام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناسخ
تصویر تناسخ
خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر، انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر، یکدیگر را نسخ کردن، باطل کردن، زایل کردن
تناسخ ازمنه: پی در پی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هر کدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند
تناسخ در میراث: در فقه مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
با هم نظم و ترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکاسل
تصویر تکاسل
کسل شدن، سستی و کاهلی کردن، سستی، تنبلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
با هم نسبت داشتن، با یکدیگر نسبت یافتن، میان دو شخص یا دو چیز نسبت و رابطه وجود داشتن مانند هم شدن، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در نظم یا نثر که با هم متناسب باشند، مثل ماه وخورشید، چشم و ابرو، دست و پا، گل و بلبل، مراعات النظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناول
تصویر تناول
غذا خوردن، گرفتن، برداشتن، فراگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سُ)
منسوب به تناسل. دکتر فاطمی آرد: معمولاً در هر کلنی سه نوع جانور مشاهده می شود:1- جانوران گوارشی... 2- جانوران انگشتی... 3- جانوران تناسلی... (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 207-208).
- آلات تناسلی، دو اندام مرد و زن که بقاء نسل راست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- غدد تناسلی، برتخمدان ماده و تخم نر (بیضه) اطلاق شود و هریک از این دو عضو سلول مخصوصی سازند که از ترکیب این دو، یعنی ترکیب گامت نر یا اسپرماتوزوئید با گامت ماده یا تخمک، موجود جدیدی که تمام صفات گونه را در بردارد تولید می شود. رجوع به جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی صص 26-27 و فیزیولوژی دکتر علی کاتوزیان صص 130-161 و تناسل و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
زائیده شده پی در پی و علی التوالی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تناسخ
تصویر تناسخ
باطل ساختن، زایل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
با هم نسبت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسف
تصویر تناسف
راز و پنهان سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
فراگرفتن، برداشتن، خوردن گرفتن بگرفتنبرداشتن فاگرفتندست رساندن، خوردن (غذا)،جمع تناولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاسل
تصویر تکاسل
کاهلی نمودن، سست نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراسل
تصویر تراسل
نامه فرستادن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسل
تصویر متناسل
زائیده شده و پی در پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسلی
تصویر تناسلی
منسوب و مربوط به تناسل: آلات تناسلی امراض تناسلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
هم آراستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسخ
تصویر تناسخ
((تَ سُ))
یکدیگر را باطل ساختن، انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکاسل
تصویر تکاسل
((تَ سُ))
کاهلی نمودن، خود را به کسالت زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
((ت زُ))
پیکار کردن، فرود آمدن، استعفا کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
((تَ سُ))
نسبت و رابطه داشتن میان دو کسی یا دو چیز، مراعات النظیر، نام صنعتی است در شعر، و آن آوردن کلماتی است که با هم نسبت داشته باشند، مانند، اسب و زین، ماه و خورشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناول
تصویر تناول
((تَ وُ))
گرفتن، برداشتن، غذا خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
((تَ سُ))
نظم و ترتیب یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
برازندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
Commensuration, Congruity, Proportion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
соразмерность , соответствие , пропорция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
Übereinstimmung, Verhältnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
відповідність , відповідність , пропорція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
proporcjonalność, zgodność, proporcja
دیکشنری فارسی به لهستانی