معنی تناول - فرهنگ فارسی معین
معنی تناول
- تناول((تَ وُ))
- گرفتن، برداشتن، غذا خوردن
تصویر تناول
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تناول
تناول
- تناول
- فراگرفتن، برداشتن، خوردن گرفتن بگرفتنبرداشتن فاگرفتندست رساندن، خوردن (غذا)،جمع تناولات
فرهنگ لغت هوشیار
تناول
- تناول
- گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: ناولته فتناول. (منتهی الارب). تناولت بنا الرکاب مکان کذا، بلغت بنا الیه. (اقرب الموارد). فراگرفتن و برداشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). فراگرفتن. (مجمل اللغه). دریافت بخشش و انعام. (ناظم الاطباء) ، مجازاً بمعنی خوردن مستعمل. (غیاث اللغات) (آنندراج). خوردن و آشامیدن. (ناظم الاطباء) : دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیردستان بخورند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تطاول
- تطاول
- دراز دستی یازستن بیداد ستم، گردنکشی، گرد نکشی کردن، دراز دستی کردنتعدی و گستاخی کردن، دراز دستی، جمع تطاولات
فرهنگ لغت هوشیار