جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تناسل

تناسل

تناسل
زه و زاد پدید آمدن. (زوزنی). از یکدیگر زادن. (منتهی الارب) (از دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن. (غیاث اللغات) : هرکه خدمت... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که بصورت گرمابه بهوس تناسل عشق آرد. (کلیله و دمنه). تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه). بقاء ذات تو بدوام تناسل ما متعلق است. (کلیله و دمنه).
ور مزاج گوهران را از تناسل باز داشت
طبع کافوری که وقت مهرگان افشانده اند.
خاقانی.
از تناسل عدد لشکر او بیش کنند
این زن و مرد که با نفع و ضر آمیخته اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

تناسل

تناسل
توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زه وزا، زایش، فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تناول

تناول
فراگرفتن، برداشتن، خوردن گرفتن بگرفتنبرداشتن فاگرفتندست رساندن، خوردن (غذا)،جمع تناولات
فرهنگ لغت هوشیار