جدول جو
جدول جو

معنی تناسخ - جستجوی لغت در جدول جو

تناسخ
باطل ساختن، زایل کردن
تصویری از تناسخ
تصویر تناسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تناسخ
خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر، انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر، یکدیگر را نسخ کردن، باطل کردن، زایل کردن
تناسخ ازمنه: پی در پی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هر کدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند
تناسخ در میراث: در فقه مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث
تصویری از تناسخ
تصویر تناسخ
فرهنگ فارسی عمید
تناسخ
((تَ سُ))
یکدیگر را باطل ساختن، انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر
تصویری از تناسخ
تصویر تناسخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناسخی
تصویر تناسخی
کسی که قابل به تناسخ ارواح است معتقد به تناسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
برازندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تراسخ
تصویر تراسخ
انتقال یافتن نفس انسانی بجسم معدنی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاسار فرود روان از تن آدمی به گیاه تنگسار (مدصر) انتقال نفس بجسم نباتی
فرهنگ لغت هوشیار
ننگسار جا به جایی روان از تن آدمی به تن جانوران انتقال نفس ببدن حیوان دیگر غیر انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
از یکدیگر زادن، از هم زائیدن، فرزند زادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
هم آراستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسف
تصویر تناسف
راز و پنهان سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
با هم نسبت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
با هم نسبت داشتن، با یکدیگر نسبت یافتن، میان دو شخص یا دو چیز نسبت و رابطه وجود داشتن مانند هم شدن، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در نظم یا نثر که با هم متناسب باشند، مثل ماه وخورشید، چشم و ابرو، دست و پا، گل و بلبل، مراعات النظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
ایجاد نسل کردن، فرزند زادن، اولاد زیاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
با هم نظم و ترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراسخ
تصویر تراسخ
((تَ سُ))
انتقال یافتن نفس انسانی به جسم معدنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تماسخ
تصویر تماسخ
((تَ سُ))
انتقال نفس به بدن حیوان دیگر غیر انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
((تَ سُ))
فرزند زادن، تولید نسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
((تَ سُ))
نظم و ترتیب یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
((تَ سُ))
نسبت و رابطه داشتن میان دو کسی یا دو چیز، مراعات النظیر، نام صنعتی است در شعر، و آن آوردن کلماتی است که با هم نسبت داشته باشند، مانند، اسب و زین، ماه و خورشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاسخ
تصویر تفاسخ
((تَ سُ))
با یکدیگر در فسخ معامله هم رأی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
Commensuration, Congruity, Proportion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
соразмерность , соответствие , пропорция
دیکشنری فارسی به روسی
Übereinstimmung, Verhältnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
відповідність , відповідність , пропорція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
proporcjonalność, zgodność, proporcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
相称 , 一致性 , 比例
دیکشنری فارسی به چینی
correspondência, congruidade, proporção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
corrispondenza, congruità, proporzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
correspondencia, congruidad, proporción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
commensuration, congruité, proportion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
overeenstemming, congruentie, verhouding
دیکشنری فارسی به هلندی
ความเหมาะสม , ความสอดคล้อง , สัดส่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
توازنٌ , توافقٌ , نسبةٌ
دیکشنری فارسی به عربی