جدول جو
جدول جو

معنی تمرغ - جستجوی لغت در جدول جو

تمرغ
غلتیدن در خاک، از درد به خود پیچیدن
تصویری از تمرغ
تصویر تمرغ
فرهنگ فارسی عمید
تمرغ
((تَ مَ رُّ))
در خاک غلتیدن، از درد به خود پیچیدن
تصویری از تمرغ
تصویر تمرغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمرد
تصویر تمرد
سرکشی، سرپیچی، نافرمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
مقدار، قدر، ارز، نفع، سود، فایده، همت، مقصود عالی، کمال مطلوب، اندک کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرغ
تصویر تفرغ
بذل کوشش و جهد کردن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملغ
تصویر تملغ
گول نمودن خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمری
تصویر تمری
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرن
تصویر تمرن
افزونی، خوگیری، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرق
تصویر تمرق
غلتیدن، بر خود پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرض
تصویر تمرض
سست شدن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرش
تصویر تمرش
سودگی سوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرد
تصویر تمرد
گردنکشی و خود سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرد
تصویر تمرد
سرپیچی کردن، گردن کشی کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمرن
تصویر تمرن
افزون شدن یا افزونی کردن بر کسی، خوی گرفتن بر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرغ
تصویر آمرغ
مایه، مقدار، قدر، قیمت، ارج، ارز، برای مثال نداند دل آمرغ پیوند دوست / بدانگه که با دوست کارش نکوست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۸)، خلاصه، ذخیره، بهره، اندکی از چیزی، برای مثال از عمر نمانده ست بر من مگر آمرغ / در کیسه نمانده ست بر من مگر آخال (کسائی - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفرغ
تصویر تفرغ
از کاری فارغ شدن، دست از کار کشیدن، برای کاری آماده شدن، در امری جهد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرغ
تصویر آمرغ
((مُ))
مقدار، مایه، ارج، نفع، سود، خلاصه، ذخیره، اندک، کم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمرد
تصویر تمرد
((تَ مَ رُّ))
سرپیچی کردن، نافرمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفرغ
تصویر تفرغ
((تَ فَ رُّ))
فارغ شدن از کاری، در کاری جدیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترغ
تصویر ترغ
اسبی باشد سرخ رنگ که آنرا کهر خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمر
تصویر تمر
خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمر
تصویر تمر
خرما، تمر هندی
آب مروارید
تمر هندی: در علم زیست شناسی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر هندی، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه
تمر گجرات: تمر هندی، در علم زیست شناسی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغ
تصویر مرغ
جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش می یابد، مرغ خانگی، پرنده
مرغ استخوان خوار: عقاب شکاری، هما
مرغ انجیرخوار: در علم زیست شناسی پرنده ای از راستۀ گنجشکان که انگور و انجیر می خورد، گوشت لذیذی دارد و آن را شکار می کنند
مرغ بارانی: در علم زیست شناسی پرنده ای ساحلی شبیه مرغابی با گردن و منقار کوتاه و بال های نوک تیز بلند
مرغ بهشتی: در علم زیست شناسی پرنده ای خوش خوان به اندازۀ کبوتر، از راستۀ سبک بالان که دارای پرهای صورتی رنگ است. نر آن در پهلوهایش پرهای دراز خوش رنگی دارد. بیشتر آن را به خاطر پرهای زیبایش شکار می کنند
مرغ بهمن: در علم زیست شناسی جغد
مرغ بی وقت: خروسی که بی وقت بخواند، خروس بی هنگام، کنایه از کسی که در زمان نامناسب کاری را انجام دهد برای مثال مرغ بی وقتی سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید (مولوی - ۸۲)
مرغ توفان: مرغ طوفان، در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند
مرغ طوفان: در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند
مرغ چمن: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ حق: در علم زیست شناسی جغد
مرغ خانگی: در علم زیست شناسی ماکیان
مرغ خوش خوان: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ سحر: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ سقا: در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند. گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد
مرغ سلیمان: هدهد
مرغ شاخدار: در علم زیست شناسی نوعی مرغ خانگی با گوشتی لذیذ
مرغ شب آویز: در علم زیست شناسی جغد
مرغ شباویز: در علم زیست شناسی جغد
مرغ عشق: در علم زیست شناسی پرنده ای به اندازۀ گنجشک، با منقار خمیده و پرهای سبز، زرد یا خاکستری که همیشه با جفت خود زندگی می کند
مرغ عیسی: خفاش
مرغ مگس: در علم زیست شناسی پرنده ای کوچک با منقار باریک و بلند که از حشرات تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغ
تصویر مرغ
هر جانوری که بال داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغ
تصویر ترغ
((تُ رْیا تُ رُ))
اسب سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمر
تصویر تمر
خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمر
تصویر تمر
((تَ))
آب مروارید، یکی از بیماری های چشمی که بیشتر در سنین بالا بروز می کند و باعث کم شدن نیروی دید می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمر
تصویر تمر
درختی است با برگ های دراز و متناوب که هر برگ بیش از بیست تا سی برگچه دارد، گل هایش زرد یا سرخ رنگ است. میوه اش سرخ و ترش مزه است که در غلافی بزرگ جا دارد، برای قلب و معده مفید است، خبجه
فرهنگ فارسی معین
((مَ))
گیاهی است از تیره گندمیان که علفی و پایا است و دارای ساقه زیرزمینی افقی و گره داری است که از محل هر گره ریشه های کوچک خارج می شود. سرعت انتشار این گیاه بسیار زیاد است. این گیاه برگ های دراز نوک تیز و غلاف دار به رنگ سبز یا غبارآل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغ
تصویر مرغ
((مُ))
پرنده، جمع مرغان، به طور عام نام هر جانور بالدار پرنده تخم گذار که بدنش از پر پوشیده شده باشد، مقابل خروس
قاطی مرغها شدن: کنایه از ازدواج کردن، زن گرفتن
مرغ یک پا دارد: کنایه از روی حرف و نظر خود ایستادن، یکدنگی، لجبازی، م
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغ
تصویر مرغ
چمن، سبزه، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و دراز و ساقۀ زیرزمینی گره دار که از هر گره آن ریشه هایی کوچک در زمین فرومی رود و به سرعت در زمین پخش می شود، فریز، فرزد، بیدگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترغ
تصویر ترغ
اسب سرخ رنگ، کهر
فرهنگ فارسی عمید