در خاک غلتیدن. (تاج المصادر بیهقی). در خاک گردیدن. (زوزنی). غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلتیدن چارپا در خاک. (از اقرب الموارد) : السقنقور یعض الانسان و یطلب الماء فان وجده دخل فیه و ان لم یجده بال وتمرغ فی بوله. (المرشد تمیمی، از ابن البیطار) ، پیچیدن بر خود از درد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور شدن از بدی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انداختن لعاب از دهان، تمرغ الحیوان، تا دیر چرانیدن شتران را در مرغزار، دودله شدن در کار. یقال: تمرغ فی الامر، ای تردد، درنگ کردن. و قولهم تمرغ علی فلان، یعنی، درنگ کردن فلان، روغن مالیدن خود را و رخشان و لغزان نمودن اندام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)