- تمرد
- سرکشی، سرپیچی، نافرمانی
معنی تمرد - جستجوی لغت در جدول جو
- تمرد
- گردنکشی و خود سری
- تمرد
- سرپیچی کردن، گردن کشی کردن، نافرمانی کردن
- تمرد ((تَ مَ رُّ))
- سرپیچی کردن، نافرمانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمرد کننده، سرکش، نافرمان، یاغی
سرکش، نافرمان
خنثی
یکی از اقسام آلومین برنگ سبز که از سنگهای قیمتی است و هر چه پر رنگتر باشد گرانبها تر است
یگانه شدن، بی مانند شدن
پنهان غایب گشتن
آراسته شدن
افزونی، خوگیری، نرم شدن
غلتیدن، بر خود پیچیدن
سست شدن در کاری
سودگی سوده شدن
گسترده شدن بوییدن، آسان شدن، دست یابی، جایگزینی گسترده شدن (فرش)، آسان شدن (کاری)، جا گرفتن، قادر شدن بر امری دست یافتن، گستردگی، آسانی، جای گیری، توانایی تسلط، جمع تمهدات
دراز کشیدن
برهنه شدن
کشیده شدن، دراز شدن، دراز کشیدن
مجرد بودن، ازدواج نکردن، تنهایی، در تصوف دوری گزیدن از علایق دنیوی، برهنگی
غلتیدن در خاک، از درد به خود پیچیدن
تنها شدن، یگانه شدن، یکه و تنها بودن
افزون شدن یا افزونی کردن بر کسی، خوی گرفتن بر چیزی
جوانی که هنوز صورتش مو درنیاورده باشد، ساده زنخ، بی ریش
سنگی قیمتی و معمولاً سبز رنگ که در جواهرسازی به کار می رود
کرفس از گیاهان
ساختمان درخشان و ساده بنای دراز و هموار و ساده