جدول جو
جدول جو

معنی تمدح - جستجوی لغت در جدول جو

تمدح
ستودن، تکلف کردن در ستایش خود، فخر کردن
تصویری از تمدح
تصویر تمدح
فرهنگ فارسی عمید
تمدح
(تَ حَمْ مُ)
ستودگی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). ستودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مدح کردن. (از اقرب الموارد) ، ستایش خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). تکلف کردن در ستایش خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فخر کردن و به تکلف سیر نمودن خود را از آنچه که ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). فخر کردن و بسیار ستودن خود را در چیزهایی که ندارد. (ناظم الاطباء) ، فراخ و گشاده شدن زمین و تهیگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تمدح
ستودگی نمودن
تصویری از تمدح
تصویر تمدح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمده
تصویر تمده
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تلنده، تمنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمدد
تصویر تمدد
کشیده شدن، دراز شدن، دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
شهرنشین شدن، خوی شهری گزیدن و به اخلاق مردم شهر آشنا شدن، زندگانی اجتماعی، همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ مَدْ دِ)
فخرکننده و تکلف نماینده در ستایش خود. (آنندراج). لاف زننده و نازنده و فخر کننده بخود. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که دوست دارد ستایش خود را و میگوید در ستایش خود چیزی را که ندارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمدح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمدخ
تصویر تمدخ
ماروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدح
تصویر تبدح
خوشخرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجح
تصویر تمجح
بزرگ منشی کردن، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدد
تصویر تمدد
دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمده
تصویر تمده
ستودن، تکلف کردن در ستایش خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدیح
تصویر تمدیح
ستوده دانستن ستوده خواندن مدح کردن کسی را ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمادح
تصویر تمادح
هم آفرینگویی یکدیگر را ستوددن هم را مدح کردن، ستایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسح
تصویر تمسح
مسح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
شهر نشین شدن، خوی شهری گزیدن و با اخلاق مردم شهر آشنا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدد
تصویر تمدد
((تَ مَ دُّ))
دراز شدن، کشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمادح
تصویر تمادح
((تَ دُ))
یکدیگر را ستودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمسح
تصویر تمسح
((تَ مَ سُّ))
دست مالیدن به چیزی، مسح کردن، روغن مالی کردن بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
((تَ مَ دُّ))
شهرنشین شدن، همکاری مردم یک جامعه برای ترقی و پیشرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمدیح
تصویر تمدیح
((تَ))
مدح کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
شهرآیین، شهریگری، شهرآیینی، پیشینه، فرهنگ، شهرگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
Civilization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
civilisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
цивилизация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
Zivilisation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
цивілізація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
cywilizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
文明
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
civilização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
civiltà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
civilización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
beschaving
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
อารยธรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تمدن
تصویر تمدن
peradaban
دیکشنری فارسی به اندونزیایی