- تمتم
- پرچم
معنی تمتم - جستجوی لغت در جدول جو
- تمتم
- منگوله ای که از موهای دم غژغاو درست می کردند و سپاهیان آن را از نیزه و علم می آویختند یا بر گردن اسب می بستند، پرچم
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تتم، تتری، تتریک، ترفان
- تمتم ((تُ تُ))
- منگوله ای که از موی دم گاومیش هندی درست می کردند و آن را بر سر نیزه یا گردن اسب می بستند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمیمناکی کاربرد ت و م به بسیاری در سخن
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام چاه زم زم، نام مادر امام رضا (ع)، اصرار در کتمان، پنهان کاری زیادی، بیشتر در امور مربوط به بانوان به کار برده می شود
آزگار، همه، پایان، هماد
بایستگی در بایی بایسته بودن در پای شدن لازم شدن، چیزی را بر خود واجب کردن
نخ به انگشت بستن برای یاد آوری
درنگیدن درنگی کردن
نام چاه زمزم
متردد بودن میان دو چیز
هفت نوشی هفت نوشیدن می (هفت جرعه)
برخورداری گرفتن، منفعت گرفتن، نفع بردن
از خاقانی: تمتام تا تمام سخن بود ناتمام ت گوی کسی که در سخن وات (حرف) ت زبردار را بسیار به کار میبرد تناکی
همه آن، تمام شئیی تمام آن، درست و کافی و کامل
این کلمه ماخذ از زبان قبایل سرخ پوست است و این قبایل ابتدائی، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیله خود مورد توجه قرار میدهند و آنرا توتم قبیله خود خوانند
کسی که با شتاب سخن گوید و سخنش فهمیده نشود
حتم شدن، واجب شدن، لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن
شادمانی و خوش رویی کردن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، هشاشت، تازه رویی، بشاشت، انبساط، تبذّل، مباسطه، روتازگی، مباسطت، بشر، ابرو فراخی، طلاقت
شادمانی و خوش رویی کردن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، هشاشت، تازه رویی، بشاشت، انبساط، تبذّل، مباسطه، روتازگی، مباسطت، بشر، ابرو فراخی، طلاقت
برخورداری یافتن، برخوردار شدن، حظ و بهره بردن، بهره مند شدن
کامل شدن، تمام و کامل کردن، گذرانیدن و به سر بردن، به سر آمدن، کامل، درست، بی عیب، همه، همگی، زیاد
Entire
целый
inteiro
intero
entero