- تلسک
- خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
معنی تلسک - جستجوی لغت در جدول جو
- تلسک
- یک خوشۀ کوچک که جزء خوشۀ بزرگ است، خوشۀ کوچکی از انگور یا خرما که بیش از چند دانه نباشد، پتپک، پپتک، بتبک
- تلسک ((تِ لِ))
- خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دست آویز
پرستو سیخ آهنی که یک سر آنرا پهن کرده باشند برای نان از تنور جدا کردن، سیخ کباب
کلیک
متوسل شدن دستاویز چنگ در زدن چنگ در زدن دست در زدن دستاویز ساختن، چنگ زنی دستاویز سازی تشبت، حجت سند، جمع تمسکات
دستگاه ماشین نویسی بمسافت دور
زبانه زدن
تلخ دانه، دلقک مصغر تلخ، خربزه تلخ حتظل قثاء النعام، کاسنی
چشیدن، لیسیدن چشیدن، لیسیدن
استخوان و تخم انگور هسته انگور
عبادت کردن، پرستیدن خداپرستی پارسایی، عابد شدن زاهد گردیدن پارسا شدن پارسایی ورزیدن، زاهدی پارسایی، جمع تنکسات
زاهد شدن، عابد شدن، پارسایی
کاسنی، گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند، تلخ دانه، انوپا، هندباج، هندبید، انگوپا، تلخ جکوک، تلخ جوک، هندبا، کسنی
تریاک
دانۀ گیاهی شبیه گندم که در مزارع گندم می روید، تلخه، زوان
تریاک
دانۀ گیاهی شبیه گندم که در مزارع گندم می روید، تلخه، زوان
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکس، تکش، تکژ، تکیز
هدف، نشانۀ تیر
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، بلوک
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، بلوک
چنگ زدن و دست انداختن به چیزی، کنایه از دستاویز ساختن، متوسل شدن، سند، حجت
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرانسوی بنگرید به فلاسک
((تِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
دستگاه ارتباطی برای ارسال و دریافت پیام که با گرفتن شماره مخاطب دستگاه تله تایپ آن به کار می افتد و پیام را ثبت می کند
سیخ آهنی که گوشت یا چیز دیگر را به آن بکشند و در تنور آویزان کنند، سیخ کباب، بلشک
دستگاهی مخابراتی با قابلیت ارسال و دریافت پیام به صورت چاپ شده، پیام چاپ شده ای که به وسیلۀ این دستگاه ارسال یا دریافت می شود
طلق، جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تالک
زبان گنجشک، درختی زینتی از خانوادۀ زیتون با برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد
ون، مرغ زبانک، بنجشک زوان، گنجشک زبان، لسان العصافیر
ون، مرغ زبانک، بنجشک زوان، گنجشک زبان، لسان العصافیر
دوربین بزرگ که با آن ستارگان را می بینند و اکتشاف نجومی می کنند
دوربین بسیار بزرگ دارای یک یا چند عدسی و آیینۀ مقعر که و با آن اجسام دور و ستارگان را می بینند، از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی آسمان
Telescopic