- تلخیص
- بیان کردن، خلاصه کردن آن، پاک وصاف کردن
معنی تلخیص - جستجوی لغت در جدول جو
- تلخیص
- خلاصه کردن، ملخص کردن، مختصر کردن کلام و روشن ساختن آن
- تلخیص ((تَ))
- خلاصه کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز شناخت، باز شناسی، شناسایی
رخصت کردن و اجازه دادن
ویژه گردانیدن، رها کردن
تمیز دادن و جدا کردن چیزی
تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، معین کردن اینکه چه چیز از چه نوع است، شناسایی مثلاً تشخیص بیماری او از عهدۀ پزشکان خارج بود، در علوم ادبی نسبت دادن ویژگی های انسانی به موجودات غیر ذی روح یا امور انتزاعی، جاندارانگاری
رخصت دادن، اجازه دادن، مرخص کردن، ارزان کردن
خلاصه کردن، رها کردن، آزاد ساختن، خلاص کردن، خالص کردن، ویژه گردانیدن
بد مزگی دارا بودن مزه غیر مطبوع مقابل شیرینی، سختی بدی مقابل خوشی: (تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت) (گلستان)، ترشرویی بد خلقی
مقابل شیرینی، یکی از چهار طعم اصلی که ناگوار است مانند طعم لیموشیرینی که چند دقیقه در مجاورت هوا قرار بگیرد، کنایه از تلخ و دشوار بودن مثلاً تلخی زندگی، کنایه از سختی و بدی زندگانی، کنایه از ترش رو بودن، بدخلق بودن، کنایه از شراب، تریاک
Bitterness, Embitterment
горечь , озлобление
Bitterkeit, Verbitterung
гіркота , озлобленість
gorycz
amargura
amarezza
amargura
amertume
bitterheid
ความขมขื่น , ความขม
kepahitan
مرارةٌ , حقدٌ
कड़वाहट , विषाद
מרירות , מרירות
苦味 , 苦さ
쓴맛 , 씁쓸함
acılık, öfke
uchungu