ویژه کردن. (زوزنی) (دهار). ویژه و بی آمیغ کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصفیه و جدا کردن چیزی از غیر آن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، برهانیدن. (زوزنی) (دهار). رهانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاک کردن و رهانیدن. (آنندراج). نجات دادن. (اقرب الموارد) (المنجد) : که اگر حسودان بغرض گویند شتر است و گرفتار آیم کرا غم تخلیص من باشد و تفتیش حال من کند. (گلستان) ، گداختۀ زر و جز آن دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اعطای خِلاص و آن مانند چیزی است. (اقرب الموارد) (المنجد). ودر حدیث شریح است که: انه قضی فی قوس کسرها رجل بالخلاص، ای بمثلها، یعنی شریح در قضاوت حکم به مثل کرد. (از اقرب الموارد) ، خلاصه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن خلاصه. (اقرب الموارد) (المنجد) : و زر از آنجا استخراج کرده به دارالضرب فرستاد. بعد از سَبْک و تخلیص مقدار هزار دینار حاصل شد. (از ترجمه محاسن اصفهان)
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید