جدول جو
جدول جو

معنی تلبث - جستجوی لغت در جدول جو

تلبث
درنگ کردن، توقف کردن در جایی
تصویری از تلبث
تصویر تلبث
فرهنگ فارسی عمید
تلبث
درنگیدن درنگ کردن توقف کردن، توقف، جمع تلبثات
تصویری از تلبث
تصویر تلبث
فرهنگ لغت هوشیار
تلبث
((تَ لَ بُّ))
درنگ کردن
تصویری از تلبث
تصویر تلبث
فرهنگ فارسی معین
تلبث
ایست، توقف، درنگ، مکث، درنگ کردن، توقف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلبس
تصویر تلبس
لباس پوشیدن، پوشیده شدن، آمیخته و مبهم شدن کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلبد
تصویر تلبد
سخت گردیدن زمین به باران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلوث
تصویر تلوث
آلوده شدن، پلید شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشبث
تصویر تشبث
دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن، دستاویز کردن، چنگ زدن، درآویختن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
به لغت زند و پازند، پیه گوسفند و گاو و امثال آن باشد. (برهان). پهلوی، پیه. (حاشیۀ برهان چ معین) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَنْ نُ)
دامن چیدن و میان دربستن و آمادۀ کاری شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَنْ نی)
بمشک آلودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درآمدن بعض پشم و مانند آن دربعضی و بهم چفسیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برهم نشستن. (آنندراج) ، سینه بر زمین نهادن مرغ و لازم گرفتن جای را (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سخت گردیدن زمین به باران، اندیشیدن و تفرس کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سرگشتگی و دویدن. (منتهی الارب). سرگشته شدن و دویدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دویدن. سرگشته و متحیر شدن. (ناظم الاطباء) ، بر پهلو خفتن و بر خاک غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :فلان یتلبط فی النعیم، یتمرغ فیه. (اقرب الموارد) ، روی آوردن به چیزی، یقال: تلبط الیه، اذا توجه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تضرع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آمیخته و در هم شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلبس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمکث و تلدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ)
جامه دان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درنگی کردن. (تاج المصادر بیهقی). درنگ کردن فرمودن و بر درنگ داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ کردن و بازایستادن. (آنندراج). تمکث. (اقرب الموارد). تمکث و تباطؤ. (المنجد) : خدیو گیتی ستان را در اوقات تلبث در آن کشورو تربث در آن بوم و بر، هر روز سالی و هر ماه نو گزنده تر از هلالی می نمود. (درۀ نادره چ شهیدی ص 486)
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
خبیث شدن و پلید بودن. (ناظم الاطباء). تکلف کردن به خبث. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چنگ درزدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن. (منتهی الارب) ((ناظم الاطباء) (از آنندراج). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. (از متن اللغه). دست درزدن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : بکتوزون روی بدو آورد تا خطه از تشبث او بیرون کند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتابخانه سازمان ص 162) روی به نیشابور نهاد تا منصب قدیم خویش نگاهداردو تشبثی که به نا استحقاق به شغل او حادث گشته است زائل گرداند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَبْ بِ)
درنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). بادرنگ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلبث شود، سست و کاهل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلوث
تصویر تلوث
آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبب
تصویر تلبب
آماده کاری آمادگی میان بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلبث
تصویر متلبث
درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربث
تصویر تربث
درنگ کردن، باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
بلک آگست نشل چنگ در زدن بچیزی در آویختن به، وسیله قرار دادن کسی را یا چیزی را دست آویزساختن، آویختگی چنگ زنی، جمع تشبثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیث
تصویر تلبیث
کسی را بدرنگ واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبط
تصویر تلبط
دویدن، بر پهلو خفتن، بر خاک غلتیدن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبس
تصویر تلبس
آمیخته و مبهم گردیدن کار، لباس پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبد
تصویر تلبد
در هم شدن موی یا پشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبخ
تصویر تلبخ
مشک آلایی (مشک از سنسکریت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبت
تصویر تلبت
درنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبس
تصویر تلبس
((تَ لَ بُّ))
لباس پوشیدن، آمیخته و مبهم شدن کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلوث
تصویر تلوث
((تَ لَ وُّ))
آلوده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشبث
تصویر تشبث
((تَ شَ بُّ))
چنگ زدن به چیزی، چیزی را دست آویز قرار دادن
فرهنگ فارسی معین