معنی تلبث
- تلبث((تَ لَ بُّ))
- درنگ کردن
واژههای مرتبط با تلبث
تلبث
- تلبث
- درنگیدن درنگ کردن توقف کردن، توقف، جمع تلبثات
تلبث
- تلبث
- درنگ کردن، توقف کردن در جایی
تلبث
- تلبث
- ایست، توقف، درنگ، مکث، درنگ کردن، توقف کردن
تربث
- تربث
- درنگ کردن، باز ایستادن
تشبث
- تشبث
- بلک آگست نشل چنگ در زدن بچیزی در آویختن به، وسیله قرار دادن کسی را یا چیزی را دست آویزساختن، آویختگی چنگ زنی، جمع تشبثات
تلبیث
- تلبیث
- کسی را بدرنگ واداشتن
تلبط
- تلبط
- دویدن، بر پهلو خفتن، بر خاک غلتیدن، روی آوردن
تلبس
- تلبس
- آمیخته و مبهم گردیدن کار، لباس پوشیدن
تلبد
- تلبد
- در هم شدن موی یا پشم
