- تلاعب
- بازی با هم بازی کردن
معنی تلاعب - جستجوی لغت در جدول جو
- تلاعب
- بازی کردن، چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
- تلاعب ((تَ عُ))
- بازی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم مزاح کردن
یکدیگر را با لقب دشنام دادن
دشنامگویی به هم
کسی که بسیار شوخی و مزاح بکند
بازی کننده، شوخی کننده
ملعب ها، جاهای بازی، جمع واژۀ ملعب
جمع ملعب، بازیچه ها بازیگو ش لاس زننده جمع ملعب: (و در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبودست و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند) (مرزبان نامه 1317 ص 21- 220) بازی کننده، مرد شوخی کننده با زن. بازیگر و بازی کننده
بسیار بازی کردن
تالاب، جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه
بازیکن بازیگر بازی کننده بازیگر بازی کن جمع لاعبین لواعب: لب لعل ضاحک خم زلف کافر رخ خوب لامع سر زلف لاعب. (برهانی (ک) مقاله م. معین. نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 1) بازیگر، بازی کننده
بازی کننده