معنی تلاب تلاب تالاب، جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه تصویر تلاب فرهنگ فارسی عمید
جلاب جلاب پارسی تازی گشته گلاب پارسی تازی گشته ژالاب از گیاهان کشنده برنده، برده کش آن کس که بردگان را برای فروش از شهری به شهری برد جلب کننده بسویی کشنده، آنکه بندگان و بردگان را از شهر بشهر دیگر برای فروش برد. گلاب جلب کننده فرهنگ لغت هوشیار
خلاب خلاب فریبنده مرد گل و لای بهم آمیخته، زمین باتلاقی که پای آدمی و چارپا در آن بماند لجن زار. مرد فریبنده مکار، دروغگو، بسیار فریبا فرهنگ لغت هوشیار