معنی تلعب
تلعب
((تَ لَ عُّ))
بازی کردن
تصویر تلعب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تلعب
تلعب
تلعب
بسیار بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تلعب
تلعب
بسیار بازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تدعب
تدعب
ناز کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تشعب
تشعب
شاخه شاخه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تزعب
تزعب
شادمان شدن، خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تلبب
تلبب
آماده کاری آمادگی میان بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
تلاعب
تلاعب
بازی با هم بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تلقب
تلقب
دارای لقب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تلعیب
تلعیب
بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار