جدول جو
جدول جو

معنی تقلص - جستجوی لغت در جدول جو

تقلص
بهم پیوستن
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
فرهنگ لغت هوشیار
تقلص
به هم آمدن، به هم پیوستن، درهم کشیده شدن
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
فرهنگ فارسی عمید
تقلص
((تَ قَ لُّ))
به هم پیوستن، در هم کشیدن
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقلب
تصویر تقلب
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
رهایی یافتن، انتقال از این بدان، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقنص
تصویر تقنص
شکار جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیص
تصویر تقلیص
همیشگی نمودن در رفتارو روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
دشمنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلع
تصویر تقلع
بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلس
تصویر تقلس
کلاهپوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلد
تصویر تقلد
بر گردن خود کاری را گرفتن و پیروی و تعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
تصرف در کارها به خواهش خود، دست انداختن در امور بخواست خود
فرهنگ لغت هوشیار
جنب و جوش، غلت و واغلت، کوش دست و پا زدن در بستر غلت خوردن در رختخواب، کوشش و تلاش کردن سعی کردن، کوشش تلاش سعی. توضیح در عربی (ثقلی) بمعنی از پهلو بپهلو غلطیدن و بی قرار بودن بر فراش است. کوشش، تلاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصل
تصویر تقصل
بریدن و برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصص
تصویر تقصص
یاد گرفتن سخن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاص
تصویر تقاص
قصاص از یکدیگر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلص
تصویر تبلص
جست و جوی، خواستن و یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملص
تصویر تملص
رستن، خلاص شدن، تن به کار ندادن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقاص
تصویر تقاص
از یکدیگر قصاص گرفتن، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن، نادرستی و دغلی، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
((تَ خَ لُّ))
رهایی جستن، گریز زدن به مدح ممدوح (در شعر)، بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد، نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملص
تصویر تملص
((تُ مَ لُّ))
رهایی یافتن، رستن، لیز خوردن، از دست افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
((تُ))
گوسفند شش ماهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلد
تصویر تقلد
((تَ قَ لُّ))
گردن بند به گردن انداختن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
((تَ قَ لُّ))
دگرگون شدن، در کاری به سود خود و به زیان دیگری تصرف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلا
تصویر تقلا
((تَ قَ لّ))
کوشش و تلاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاص
تصویر تقاص
((تَ))
قصاص گرفتن از هم، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن، پس دادن مجازات شدن، تاوان دادن
فرهنگ فارسی معین
نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد مانند سعدی، حافظ و خواجو، بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد، در بدیع بیتی در قصیده که تغزل و تشبیب را به تنۀ اصلی پیوند می زند، خلاص شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلا
تصویر تقلا
کوشش، تلاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
بره، گوسفند شش ماهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلد
تصویر تقلد
قلاده به گردن انداختن، کاری به گردن گرفتن، امری را عهده دار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلصات
تصویر تقلصات
جمع تقلص
فرهنگ لغت هوشیار