- تقلص
- بهم پیوستن
معنی تقلص - جستجوی لغت در جدول جو
- تقلص
- به هم آمدن، به هم پیوستن، درهم کشیده شدن
- تقلص ((تَ قَ لُّ))
- به هم پیوستن، در هم کشیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
رهایی یافتن، انتقال از این بدان، جدا کردن
شکار جستن
همیشگی نمودن در رفتارو روش
دشمنی نمودن
بر کندگی
کلاهپوشی
بر گردن خود کاری را گرفتن و پیروی و تعهد
تصرف در کارها به خواهش خود، دست انداختن در امور بخواست خود
جنب و جوش، غلت و واغلت، کوش دست و پا زدن در بستر غلت خوردن در رختخواب، کوشش و تلاش کردن سعی کردن، کوشش تلاش سعی. توضیح در عربی (ثقلی) بمعنی از پهلو بپهلو غلطیدن و بی قرار بودن بر فراش است. کوشش، تلاش
بریدن و برگردیدن
یاد گرفتن سخن را
قصاص از یکدیگر گرفتن
جست و جوی، خواستن و یافتن
رستن، خلاص شدن، تن به کار ندادن، لغزیدن
از یکدیگر قصاص گرفتن، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن
در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن، نادرستی و دغلی، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن
((تَ خَ لُّ))
فرهنگ فارسی معین
رهایی جستن، گریز زدن به مدح ممدوح (در شعر)، بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد، نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند
نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد مانند سعدی، حافظ و خواجو، بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد، در بدیع بیتی در قصیده که تغزل و تشبیب را به تنۀ اصلی پیوند می زند، خلاص شدن، رهایی یافتن
کوشش، تلاش
بره، گوسفند شش ماهه
قلاده به گردن انداختن، کاری به گردن گرفتن، امری را عهده دار شدن
جمع تقلص