جدول جو
جدول جو

معنی تقلد

تقلد((تَ قَ لُّ))
گردن بند به گردن انداختن، پذیرفتن
تصویری از تقلد
تصویر تقلد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تقلد

تقلد

تقلد
قلاده به گردن انداختن، کاری به گردن گرفتن، امری را عهده دار شدن
تقلد
فرهنگ فارسی عمید

تقلد

تقلد
در گردن خویش کردن گردن بند. (تاج المصادر بیهقی) (از آنندراج). قلاده پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در گردن خویش کردن کار. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). برگردن خود کاری گرفتن و پیروی و تعهد. (غیاث اللغات) (آنندراج). بعهده گرفتن کاری را و بر خود لازم کردن آنرا. (از اقرب الموارد) : چون پنج ماه از تقلد وزارت او بگذشت چند غلام از آن او بدو دست برآوردند و او را بکشتند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، شمشیر برداشتن و حمایل آنرا بر دوش افکندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا