جدول جو
جدول جو

معنی تقطر - جستجوی لغت در جدول جو

تقطر
قطره قطره چکیدن، چکه چکه ریختن آب یا مایع دیگر
تصویری از تقطر
تصویر تقطر
فرهنگ فارسی عمید
تقطر
(تَ بَلْ لُ)
چکیده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). چکیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطره قطره جاری شدن آب. (از اقرب الموارد) ، بر پهلو افتادن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر کرانۀ کسی ریختن چیزی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خلاف ورزیدن و پس ماندن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تخلف. (اقرب الموارد) ، خوشبوی آلوده شدن به بخور، آماده شدن کارزار را. لغتی است در تقتر. و رجوع به تقتر شود، از بالا انداختن خود را، فرو افتادن تنه درخت و ساقط شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تقطر
چکیده شدن، بر پهلو افتادن
تصویری از تقطر
تصویر تقطر
فرهنگ لغت هوشیار
تقطر
((تَ قَ طُّ))
چکیدن، چکیده شدن، به پهلو افتادن
تصویری از تقطر
تصویر تقطر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقاطر
تصویر تقاطر
از پی هم آمدن، قطره قطره چکیدن آب یا مایع دیگر، چکه چکه ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقشر
تصویر تقشر
باز شدن یا کنده شدن پوست چیزی، از پوست درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقرر
تصویر تقرر
قرار گرفتن، برقرار شدن، قرار و ثبات یافتن، استوار گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقعر
تصویر تقعر
گود شدن، گودی پیدا کردن، سخن گفتن از ته حلق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقطع
تصویر تقطع
بریده شدن، پاره پاره شدن، بخش بخش شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقطر
تصویر مقطر
تقطیر شده، قطره قطره چکیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
چکاندن، قطره قطره چکانیدن، در علم شیمی جدا کردن مادۀ فرّار جسمی از مادۀ غیر فرّار آن به وسیلۀ حرارت دادن. بسیاری از نوشابه های الکلی از طریق تقطیر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ صُ)
سر جنبانیدن و به قطرب مانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَطْ طِ)
آن که آماده شود کارزار را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آمادۀ کارزار. (ناظم الاطباء) ، خوشبوی مالیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خوشبوی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقطر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاطر
تصویر تاطر
خانه نشینی زن ترشیدن دختر در خانه زای آوران (والدین) دختر ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمطر
تصویر تمطر
ریزش باران، باران زدگی در باران ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطر
تصویر تبطر
سر کشی، سر مستی سرکشی کردن سرمستی کردن، سرکشی، جمع تبطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقطر
تصویر مقطر
قطره قطره، چکانیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقار
تصویر تقار
آرمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چکیدن، پیاپیی قطره قطره آمدن (آب یامایع دیگر) چکه چکه ریختن،جمع تقاطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدر
تصویر تقدر
ساخته شدن، آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقعر
تصویر تقعر
گودی گود شدن گود بودن گود شدن گودی یافتن، گودی، جمع تقعرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطر
تصویر تخطر
دو گام یکی کردن گام بلند برداشتن، تیز روی
فرهنگ لغت هوشیار
منگ برد بردن در منگیا (قمار)، زن بردن، زن فریفتن، مهتابکاری انجام کاری در مهتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرر
تصویر تقرر
برقرار گرفتن، استقرار و استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقفر
تصویر تقفر
دنبال روی بر ناک نهادن (حنا)
فرهنگ لغت هوشیار
چکانش ویتاختن، بر پهلو افکندن چکانیدن، جدا کردن ماده فرار جسمی از ماده غیر فرار آن بوسیله حرارت دادن،جمع تقطیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطع
تصویر تقطع
پاره پاره شدن، بخش بخش گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطر
تصویر تعطر
خویش را عطر زدن، خوشبو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفطر
تصویر تفطر
شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقشر
تصویر تقشر
واپوستی باز شدن پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطر
تصویر تبطر
((تَ بَ طُّ))
سرکشی کردن، سرمستی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقعر
تصویر تقعر
((تَ قَ عُّ))
گود شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
((تَ))
چکانیدن، فرایند تبدیل گاز یا بخار به مایع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطع
تصویر تقطع
((تَ قَ طُّ))
بریده شدن، از هم بریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقرر
تصویر تقرر
((تَ قَ رُّ))
استوار گشتن
فرهنگ فارسی معین