نیک بهم پیوستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پیوستگی جستن به لطف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به حیله فاچیزی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). پیوستگی جستن به لطف و چاره و حیله. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و خواهری از آن قباد توصل بدان کرد به حیلتها که او را از حبس بجهانید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 58). در شهور سنۀ اثنی و تسعین (92) توصل بدان کرد که قضاء اصفهان به برادر این قاضی دادند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 118)
نیک بهم پیوستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پیوستگی جستن به لطف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به حیله فاچیزی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). پیوستگی جستن به لطف و چاره و حیله. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و خواهری از آن قباد توصل بدان کرد به حیلتها که او را از حبس بجهانید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 58). در شهور سنۀ اثنی و تسعین (92) توصل بدان کرد که قضاء اصفهان به برادر این قاضی دادند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 118)
نیمروزان خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مانندگی کردن به کسی. (تاج المصادر بیهقی). مانستن به کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : که نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. (کلیله و دمنه). و واجب شمردن اقتدا و تقیل این پادشاه بنده پرور... در جهانداری به مکارم خاندان مبارک بوده است. (کلیله و دمنه) ، فراهم آمدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراهم آمدن آب و در اللسان جمع شدن آب در جای پست. (از اقرب الموارد) ، شراب خوردن وقت قیلوله. (تاج المصادر بیهقی). در نیمروز شراب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در نیمروز ناقه را دوشیدن. (از اقرب الموارد)
نیمروزان خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مانندگی کردن به کسی. (تاج المصادر بیهقی). مانستن به کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : که نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. (کلیله و دمنه). و واجب شمردن اقتدا و تقیل این پادشاه بنده پرور... در جهانداری به مکارم خاندان مبارک بوده است. (کلیله و دمنه) ، فراهم آمدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراهم آمدن آب و در اللسان جمع شدن آب در جای پست. (از اقرب الموارد) ، شراب خوردن وقت قیلوله. (تاج المصادر بیهقی). در نیمروز شراب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در نیمروز ناقه را دوشیدن. (از اقرب الموارد)
گردآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجمع چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، ثابت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثابت شدن چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحصل از مسأله ای، رهایی جسته شدن از آن: تحصل من المسئله کذا، استخلص. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
گردآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجمع چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، ثابت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثابت شدن چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحصل از مسأله ای، رهایی جُسته شدن از آن: تحصل من المسئله کذا، اُستخلص. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
پوست باز کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برهنه کردن کسی را از جامه اش. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تبصلوه، بسیار سؤال کردند از وی تا سپری شد آنچه نزد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تبصل چیزی، دوچندان شدن آن، چنانکه دوچندانی پوست پیاز: تبصل الشی ٔ، تضاعف، تضاعف قشر البصله. (از اقرب الموارد)
پوست باز کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برهنه کردن کسی را از جامه اش. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تبصلوه، بسیار سؤال کردند از وی تا سپری شد آنچه نزد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تبصل چیزی، دوچندان شدن آن، چنانکه دوچندانی پوست پیاز: تبصل الشی ٔ، تضاعف، تضاعف قشر البصله. (از اقرب الموارد)