کم کردن نفقه بر عیال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بخل نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قسطبندی کردن بدهی را به قسمتها و مهلت های معین. (از اقرب الموارد) : فلان بدهی خود را تقسیط کرد که هر ماهی پانصد تومان بپردازد، در فواصل معین غرس کردن نهال را، پراکنده کردن چیزی را، یقال: قسط الخراج علیهم و المال بینهم، ای فرقه. (از اقرب الموارد)
کم کردن نفقه بر عیال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بخل نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قسطبندی کردن بدهی را به قسمتها و مهلت های معین. (از اقرب الموارد) : فلان بدهی خود را تقسیط کرد که هر ماهی پانصد تومان بپردازد، در فواصل معین غرس کردن نهال را، پراکنده کردن چیزی را، یقال: قسط الخراج علیهم و المال بینهم، ای فرقه. (از اقرب الموارد)
پراکنده کردن، بخش کردن، قسمت کردن، در ریاضیات قاعده یا عملی که به واسطۀ آن معلوم می شود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسوم ٌعلیه) است یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل می شود
پراکنده کردن، بخش کردن، قسمت کردن، در ریاضیات قاعده یا عملی که به واسطۀ آن معلوم می شود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسوم ٌعلیه) است یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل می شود
اندر میان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). در میان آوردن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در میان قرار دادن. (از اقرب الموارد) ، وسیط و میانجی شدن. (از اقرب الموارد). واسطه شدن: زآنکه نفع نان در آن نان داد اوست بدهدت آن نفع بی توسیط پوست. مولوی. ، به دو نیم کردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). به دو نیم بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکم دریدن. دریدن شکم، کشتن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فامر به فوسط فخرج اللبن من مصرانه. (ابن بطوطه، یادداشت ایضاً). و دخلت علیه یوماً و هو یرید توسیط رجل من الکفار فقلت له باﷲ لاتفعل ذلک فانی مارأیت احداً قط یقتل بمحضری. (ابن بطوطه، ایضاً)
اندر میان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). در میان آوردن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در میان قرار دادن. (از اقرب الموارد) ، وسیط و میانجی شدن. (از اقرب الموارد). واسطه شدن: زآنکه نفع نان در آن نان داد اوست بدهدت آن نفع بی توسیط پوست. مولوی. ، به دو نیم کردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). به دو نیم بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکم دریدن. دریدن شکم، کشتن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فامر به فوسط فخرج اللبن من مصرانه. (ابن بطوطه، یادداشت ایضاً). و دخلت علیه یوماً و هو یرید توسیط رجل من الکفار فقلت له باﷲ لاتفعل ذلک فانی مارأیت احداً قط یقتل بمحضری. (ابن بطوطه، ایضاً)
وابخشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، بخش کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار) (غیاث اللغات). بخش بخش کردن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمت کردن. بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کردن نصیب هریک. (از اقرب الموارد). قسمت و توزیع و بخش بخش کردگی و به اصطلاح حساب عملی که بواسطۀ آن تعیین میشود که عددی چند دفعه شامل عددی دیگر میگردد. (ناظم الاطباء) ، پریشان نمودن زمانه قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). پراگنده کردن. (غیاث اللغات) ، نیکو گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیکوکردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، (اصطلاح بدیع). نام صنعتی است که شاعر در مصراع چند چیز راذکر کند بعد چند چیز دیگر را ذکر نماید که به آنها هر واحد تعلق دارد. (غیاث اللغات). و آن چنان باشد که شاعر معنیی بگوید و تفاصیل آن را بیان کند چنانکه هیچ قسم از اقسام آن مهمل نگذارد. چنانکه گفته اند: کل احوال او بنآمیزد همه از یکدگر شگرفترست خفته اندر عبادتست و چو باز گشت بیدار ناشر هنرست ایستاده نماز راست مقیم شسته در ذکر حی دادگرست چون بگوید نگوید الاخیر خامش اندر عجایب فکرست نیستی راست صابری شاکر در خداداده حاتمی دگرست زنده مر خلق راست راهنمای مرده هم سفت سید بشرست. و دیگری گفته است: درازی عمر مردم شصت سالست شبست نیمی و شب خفتن حلالست بماند سی و زآن سی پانزده نیز حساب طفلی و حد کمالست بماند پانزده زان پانزده ده غم دنیا و فرزند و عیالست بماند پنج و آن پنجست عمرت ترا ای شصت ساله پنج سالست چو عمر اینست از آن پس مر ترا خود درین دنیات دل بستن محالست و آنچه دیگر گفته است: رخان و عارض و زلفین آن بت دلبر یکی گلست ودوم سوسن و سوم عنبر. هم از این قبیل است. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 276). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مرآه الخیال ذیل تقسیم وحده و فرهنگ علوم تألیف سجادی ص 186 شود
وابخشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، بخش کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار) (غیاث اللغات). بخش بخش کردن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمت کردن. بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کردن نصیب هریک. (از اقرب الموارد). قسمت و توزیع و بخش بخش کردگی و به اصطلاح حساب عملی که بواسطۀ آن تعیین میشود که عددی چند دفعه شامل عددی دیگر میگردد. (ناظم الاطباء) ، پریشان نمودن زمانه قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). پراگنده کردن. (غیاث اللغات) ، نیکو گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیکوکردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، (اصطلاح بدیع). نام صنعتی است که شاعر در مصراع چند چیز راذکر کند بعد چند چیز دیگر را ذکر نماید که به آنها هر واحد تعلق دارد. (غیاث اللغات). و آن چنان باشد که شاعر معنیی بگوید و تفاصیل آن را بیان کند چنانکه هیچ قسم از اقسام آن مهمل نگذارد. چنانکه گفته اند: کل احوال او بنآمیزد همه از یکدگر شگرفترست خفته اندر عبادتست و چو باز گشت بیدار ناشر هنرست ایستاده نماز راست مقیم شسته در ذکر حی دادگرست چون بگوید نگوید الاخیر خامش اندر عجایب فکرست نیستی راست صابری شاکر در خداداده حاتمی دگرست زنده مر خلق راست راهنمای مرده هم سفت سید بشرست. و دیگری گفته است: درازی عمر مردم شصت سالست شبست نیمی و شب خفتن حلالست بماند سی و زآن سی پانزده نیز حساب طفلی و حد کمالست بماند پانزده زان پانزده ده غم دنیا و فرزند و عیالست بماند پنج و آن پنجست عمرت ترا ای شصت ساله پنج سالست چو عمر اینست از آن پس مر ترا خود درین دنیات دل بستن محالست و آنچه دیگر گفته است: رخان و عارض و زلفین آن بت دلبر یکی گلست ودوم سوسن و سوم عنبر. هم از این قبیل است. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 276). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مرآه الخیال ذیل تقسیم وحده و فرهنگ علوم تألیف سجادی ص 186 شود