واپس استیدن. (تاج المصادر بیهقی). تخلف کردن از قوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، پاره گوشت جدا کردن از جزور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن مردم چیزی را وگرفتن آن را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعه قطعه کردن و میان خود قسمت کردن چیزی را، گرفتن چیزی را. (اقرب الموارد)
واپس استیدن. (تاج المصادر بیهقی). تخلف کردن از قوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، پاره گوشت جدا کردن از جزور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن مردم چیزی را وگرفتن آن را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعه قطعه کردن و میان خود قسمت کردن چیزی را، گرفتن چیزی را. (اقرب الموارد)
پاره پاره شدن. (زوزنی). پاره پاره شدن از خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن چیزی میان خود: تمزعوه بینهم، یعنی، بخش بخش کردند آن را میان خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: توزعوا المال بینهم و تمزعوه . (اقرب الموارد)
پاره پاره شدن. (زوزنی). پاره پاره شدن از خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن چیزی میان خود: تمزعوه ُ بینهم، یعنی، بخش بخش کردند آن را میان خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: توزعوا المال بینهم و تمزعوه ُ. (اقرب الموارد)
ظریف شدن کودک. (تاج المصادر بیهقی). ظریف و ملیح و زیرک شدن کودک. (از قطر المحیط). تظرف. (از اقرب الموارد). ظریف و ملیح گردیدن کودک. (از ناظم الاطباء). بمعنی بزع الغلام است،ظریف و ملیح خواست کودک. (منتهی الارب) ، بزرگ شدن شر. (تاج المصادر بیهقی). بزرگ گردیدن شر. (از قطر المحیط). بزرگ شدن فتنه و بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برانگیخته شدن شر. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). به هیجان آمدن فتنه و بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تهدید کردن شر که هنوز واقع نشده است. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
ظریف شدن کودک. (تاج المصادر بیهقی). ظریف و ملیح و زیرک شدن کودک. (از قطر المحیط). تظرف. (از اقرب الموارد). ظریف و ملیح گردیدن کودک. (از ناظم الاطباء). بمعنی بزع الغلام است،ظریف و ملیح خواست کودک. (منتهی الارب) ، بزرگ شدن شر. (تاج المصادر بیهقی). بزرگ گردیدن شر. (از قطر المحیط). بزرگ شدن فتنه و بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برانگیخته شدن شر. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). به هیجان آمدن فتنه و بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تهدید کردن شر که هنوز واقع نشده است. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
دهی است به قدس که انگبین را بدان نسبت کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). (خیمه زدن). یکی از شهرهای یهودا است که در نزدیکی بیت اللحم به جنوب شرقی اورشلیم واقع بود و فعلاً آن را تقوعه گویند و ظاهراً اشحور اساس آن را گذاشته. (قاموس کتاب مقدس) (از ایران باستان ج 1 ص 183). رجوع به مراصد الاطلاع و معجم البلدان یاقوت و قاموس کتاب مقدس شود
دهی است به قدس که انگبین را بدان نسبت کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). (خیمه زدن). یکی از شهرهای یهودا است که در نزدیکی بیت اللحم به جنوب شرقی اورشلیم واقع بود و فعلاً آن را تقوعه گویند و ظاهراً اشحور اساس آن را گذاشته. (قاموس کتاب مقدس) (از ایران باستان ج 1 ص 183). رجوع به مراصد الاطلاع و معجم البلدان یاقوت و قاموس کتاب مقدس شود
پاره پاره شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پاره پاره و بخش بخش گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منه قوله تعالی: لقد تقطع بینکم فیمن قراء بالرفع. (منتهی الارب) ، پاره پاره و بخش بخش گردیدن، منه قوله تعالی: و تقطعوا امرهم بینهم (قرآن 21 / 93) ، ای تقسموه. (لازم و متعدی). (منتهی الارب). تقطعوا امرهم بینهم،تقسموه و قیل تفرقوا فیه علی نزع الخافض. (اقرب الموارد) ، آمیخته شدن شراب به آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کوتاه شدن سایه ها. (از اقرب الموارد)
پاره پاره شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پاره پاره و بخش بخش گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منه ُ قوله تعالی: لقد تقطع بینکم فیمن قراء بالرفع. (منتهی الارب) ، پاره پاره و بخش بخش گردیدن، منه ُ قوله تعالی: و تقطعوا امرهم بینهم (قرآن 21 / 93) ، ای تقسموه. (لازم و متعدی). (منتهی الارب). تقطعوا امرهم بینهم،تقسموه و قیل تفرقوا فیه علی نزع الخافض. (اقرب الموارد) ، آمیخته شدن شراب به آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کوتاه شدن سایه ها. (از اقرب الموارد)
موی سر، بعضی بستردن و بعضی بگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). ستردن موی و جای جای ناسترده ماندن، آماده کردن اسب را به دوانیدن، سخت دویدن اسب، فارغ داشتن کسی را برای امری معین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گسیل کردن رسول، تراشیدن شارب. (از اقرب الموارد)
موی سر، بعضی بستردن و بعضی بگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). ستردن موی و جای جای ناسترده ماندن، آماده کردن اسب را به دوانیدن، سخت دویدن اسب، فارغ داشتن کسی را برای امری معین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گسیل کردن رسول، تراشیدن شارب. (از اقرب الموارد)
نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نفرت طبع نمودن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نخوردن و ننوشیدن چیزی به اراده. (از اقرب الموارد). هو یتقزز من اکل الضب و نحوه. (اقرب الموارد) : از خوردن خرمای هر بستانی تحرز نمود و از خوردن آب هر جویی تقزز. (المضاف الی بدایع الازمان ص 19)
نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نفرت طبع نمودن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نخوردن و ننوشیدن چیزی به اراده. (از اقرب الموارد). هو یتقزز من اکل الضب و نحوه. (اقرب الموارد) : از خوردن خرمای هر بستانی تحرز نمود و از خوردن آب هر جویی تقزز. (المضاف الی بدایع الازمان ص 19)
ستور جای جای پشم ریخته در بهاران. و همچنین کبش اقزع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستور یا کبش که در بهاران جای جای از پشم آن ریخته باشد
ستور جای جای پشم ریخته در بهاران. و همچنین کبش اقزع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستور یا کبش که در بهاران جای جای از پشم آن ریخته باشد