جدول جو
جدول جو

معنی تقتال - جستجوی لغت در جدول جو

تقتال
(تَ)
کشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیتال
تصویر تیتال
مکر، فریب، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقاتل
تصویر تقاتل
یکدیگر را کشتن، با هم جنگ کردن، کارزار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتال
تصویر قتال
بسیار کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتال
تصویر قتال
جنگیدن و کشتن، جنگ کردن، کارزار، پیکار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رِ ءَ)
مبالغت کردن در کشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). بسیار کشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بسیار کشتن و میرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
مقاتله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قیتال. محاربه. (اقرب الموارد). کشش و کارزار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با یکدیگر کارزار کردن. (ترتیب عادل جرجانی) :
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزۀ قتّال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(قَتْ تا)
بسیار کشنده. بسیار قتل کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) :
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزۀ قتّال.
سعدی.
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار بنفش است و زهر او قتّال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برای حاجت آمدن: تقتل لحاجته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تأنی برای حاجت. (از اقرب الموارد) ، خمیدن و درپیچیدن زن در رفتار و برگشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فروتنی کردن و ذلت نمودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
کم شمردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تقاللت ما اعطانی. (اقرب الموارد) ، برآمدن وبلند شدن آفتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی جزء دهستان قشلات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان است که در سی و هشت هزارگزی جنوب باختری قیدارو بیست و شش هزارگزی راه عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 54 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار ومحصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باسرعت و شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقاتق شود
لغت نامه دهخدا
فریب و چاپلوسی را گویند، (برهان)، مکر و فریب و بدین معنی مشترک است در هندی، (آنندراج)، فریب و حیله و مکر و چاپلوسی، (ناظم الاطباء)، فریب و مکر و چاپلوسی و تملق، (فرهنگ فارسی معین)، سخنان فریبنده، گفتاری فریبنده، سخنان آرام کننده، چرب زبانی با طفل، آرام کردن بچه و مانند او را بزبان: با زبان و تیتال طوری بچه را از گریه بازداشتم، با بچه با زبان و تیتال باید رفتار کرد نه با کتک، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) :
لب از مژگان پر از تیتال عشوه
دو چشم آبستن اطفال عشوه،
فوقی یزدی (از آنندراج)،
چون کلام اﷲ ناطق معجزی داری بیار
هیچکس از شیوۀ تیتال پیغمبر نشد،
باقر کاشی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(گُ یِ دَ)
اقتتال. (زوزنی). کارزار کردن و بهم کشتن نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یکدیگر را کشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قتل. رجوع به قتل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَرْ رُ)
باران باریدن. (تاج المصادر بیهقی). پیاپی باریدن یا نیک باریدن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : هتلت السماء هتلاً و هتولاً و هتلاناً و تهتالاً (از باب ضرب) ، پیاپی بارید آسمان و یا نیک بارید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فرا کشتن آمدن. (تاج المصادر بیهقی). با کشتن دادن. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جای گرفتن آب گشن در زهدان ماده، سیر شدن ستور، فربه شدن ستور و بنهایت رسیدن فربهی، نانخورش ساختن از قراره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، گرفتن قراره از بن دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به آب خنک غسل آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جستن باقی ماندۀ علف دربطن وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ گُ)
کشتن خواستن. (منتهی الارب). مبالغه کردن در حرب و خود را کشتن درآن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقال
تصویر تقال
کم شمری، بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
با یکدیگر کارزار کردن، محاربه، مقاتله بسیار کشنده، بسیار قتل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
چاپلوسی و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاتل
تصویر تقاتل
یکدیگر را کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقتیل
تصویر تقتیل
بسیار کشی میرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتال
تصویر اقتال
جمع قتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقتال
تصویر استقتال
پیشواز مرگ رفتن مرگ آمادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتال
تصویر قتال
((قِ))
کشتن، جنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قتال
تصویر قتال
((قَ تّ))
بسیار کشنده، بسیار قتل کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
فریب، مکر، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاتل
تصویر تقاتل
((تَ تُ))
یکدیگر را کشتن
فرهنگ فارسی معین
قاتل، کشنده، مهلک
فرهنگ واژه مترادف متضاد