- تقبب
- کبگی (کبه قبه پارسی تازی گشته)
معنی تقبب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
نزدیکی
دوستی نمودن، سیراب شدن
پروردن
خود را طبیب وانمود کردن
سبب سازی
ریزش ریختگی
تصرف در کارها به خواهش خود، دست انداختن در امور بخواست خود
نزدیکی جستن
خشکیدن، کبه ساختن
قبا پوشیدن
پذیرفتن، بعهده گرفتن
در هم کشیده شدن
آماده کاری آمادگی میان بربستن
روان شدن آب
دریدن جامه
قبول کردن، پذیرفتن، به عهده گرفتن
سبب شدن، سبب جستن، طلب اسباب کردن
دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن
طبابت کردن، طبابت، شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، معالجۀ بیماران
نزدیکی جستن، نزدیک شدن، نزدیک بودن، خویشی و نزدیکی
در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن، نادرستی و دغلی، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن
بنگرید به قبه دار و قبه
هلاکی، مرگ
قبه ها، بناهایی که سقف آن گرد و برآمده باشد، جمع واژۀ قبه
جمع قبه، راژ ها مهچه ها جمع قبه