جدول جو
جدول جو

معنی تقبب - جستجوی لغت در جدول جو

تقبب
(تَ بَ کُ)
به قبه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تقبب
کبگی (کبه قبه پارسی تازی گشته)
تصویری از تقبب
تصویر تقبب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقلب
تصویر تقلب
در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن، نادرستی و دغلی، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقرب
تصویر تقرب
نزدیکی جستن، نزدیک شدن، نزدیک بودن، خویشی و نزدیکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطبب
تصویر تطبب
طبابت کردن، طبابت، شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، معالجۀ بیماران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحبب
تصویر تحبب
دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
سبب شدن، سبب جستن، طلب اسباب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
قبول کردن، پذیرفتن، به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
برافتادن شتران از بیماری یا از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترنجیده و منقبض گردیدن مرد از بیماری یا سردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیچیدن در جامۀ خود. (از اقرب الموارد) ، برهم نشستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بسته شدن ریگ و تو بر تونشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلبدریگ و شجر. (از اقرب الموارد). رجوع به تلبد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَبْ بِ)
به قبه در آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که به گنبد و قبه در می آید. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقبب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ستهیدن در خوردن نبیذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحاح در نوشیدن شراب. (از اقرب الموارد) : ترکته یتعبب النبیذ، ای یتجرعه بکثره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پروردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) : تربب کودک، پرورد کردن او را تا بالغ شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، فا هم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد آمدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرد آمدن قوم. (المنجد) ، خواهانی چیزی نمودن: تربب الارض ، یعنی دعوی کرد که او مالک آنست، و کذا تربب العبد و نحوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به ارتباب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلبب
تصویر تلبب
آماده کاری آمادگی میان بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبب
تصویر مقبب
بنگرید به قبه دار و قبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهبب
تصویر تهبب
دریدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبض
تصویر تقبض
در هم کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
سبب سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
پذیرفتن، بعهده گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربب
تصویر تربب
پروردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبب
تصویر تطبب
خود را طبیب وانمود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبب
تصویر تحبب
دوستی نمودن، سیراب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصبب
تصویر تصبب
ریزش ریختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
تصرف در کارها به خواهش خود، دست انداختن در امور بخواست خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرب
تصویر تقرب
نزدیکی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبیب
تصویر تقبیب
خشکیدن، کبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبی
تصویر تقبی
قبا پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبب
تصویر تنبب
روان شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبب
تصویر تحبب
((تَ حَ بُّ))
دوستی جستن، دوستی ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
((تَ سَ بُّ))
سبب شدن، سبب جستن، راه جستن، زحمت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطبب
تصویر تطبب
((تَ طَ بُّ))
طبابت کردن، پزشکی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
((تَ قَ لُّ))
دگرگون شدن، در کاری به سود خود و به زیان دیگری تصرف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقرب
تصویر تقرب
((تَ قَ رُّ))
نزدیک شدن، خویشاوند شدن، نزد کسی شأن و مرتبه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
((تَ قَ بُّ))
پذیرفتن، به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقرب
تصویر تقرب
نزدیکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره