- تقاعد
- باز ایستادن
معنی تقاعد - جستجوی لغت در جدول جو
- تقاعد
- بازنشستگی، بازنشسته شدن، از کاری بازماندن، گوشه نشینی و کناره گیری، بازایستادن از کاری
- تقاعد ((تَ عُ))
- بازایستادن از کاری، بازنشسته شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که مجاب شده است، مجاب، بازنشسته
کسی که بجای خود بنشیند و بحق خود قانع باشد، آنکه از کاری دست بردارد و توقف کند، بازنشسته
فرایازی
دشوار کردن
سر باز زدن، کوژ نمایی
در پی هم شتافتن دنبال هم افتادن
با یکدیگر وعده نهادن
از یکدیگر دور شدن، دور از حقیقت
محل های قرار گرفتن
صعود کردن، بالا رفتن، بالا برآمدن، بالا رفتن چیزی به نسبت و درجۀ معینی
جمع مقعد، جاهای قرار گرفتن و نشستن
نوید دادن
دوری کردن
قیام نمودن به امر کسی
نشیننده، نشسته، زنی که از شوهر و فرزند بازمانده و بچه نیاورد
نشسته، جالس
جمع تقاعد
باوراندن
جمع متقاعد، پذیرفتگان کناره گیرندگان باز نشستگان باز ایستادگان جمع متقاعد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
زیر بار نرفتن نپذیرفتن
پاسخ یافتن، کناره گرفتن، باز نشسته شدن، پذیرفتن، باز ایستادن
پاسخ یافتن، کناره گرفتن، بازنشسته شدن، پذیرفتن، باز ایستادن از کار کناره گرفتن، قبول کردن مجاب شدن، بازنشسته شدن
Persuader
Persuade
persuasor
persuadir