باز پس شدن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باز پس شدن از کاری و اقدام نکردن به آن. (از اقرب الموارد) ، دیری کردن، سپس ماندن. خویشتن را کشیدن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر باز زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برطرف نشدن شب از درازی. (از اقرب الموارد) :تقاعس حتی قلت لیس بمنقض. (نابغه از اقرب الموارد) ، خود را همانند اقعس نمودن، پایداری و امتناع و سرفرود نیاوردن، بیرون دادن مرد سینۀ خود را. (از اقرب الموارد)
نرساندن حق کسی به او. و به این معنی با ’ب’ متعدی میشود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، بازایستادن. (دهار). از کردن کاری بازنشستن و از کاری بازماندن. (غیاث اللغات) (آنندراج). اکراه و درنگی. و سستی و کاهلی و تغافل و توقف از کاری. (ناظم الاطباء) : دمنه از زیارت شیر تقاعد نمود. (کلیله و دمنه). و گردتخلف و تقاعد برآمد. (کلیله و دمنه). از خدمت و دیدار او (شیر) تقاعد نمود. (کلیله و دمنه). ابوعلی از جفای برادر و تقاعد او از نصرت و معاونت در چنان وقت دل شکسته شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 146). معاذیر نامقبول و علتهای معلول در میان نهاد و رای تقاعد و تکاسل پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 341). امرا چون این اندیشه بشنیدند هرکس تقاعد نمودندو متوحش گشتند. (جهانگشای جوینی). تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود. (گلستان). نیست دشمن را تقاعد، جز که از بی قوتی هست مستوری مریم از چه از بی چادری. سلمان ساوجی. ، بازنشستن. بازنشستگی. رجوع به بازنشستگی شود