معنی تباعد تباعد دوری، واگراییمتضاد: هم گرایی، از هم دور شدن، دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردنمتضاد: تقارب، تقارن فرهنگ واژه مترادف متضاد