جدول جو
جدول جو

معنی تباعد - جستجوی لغت در جدول جو

تباعد
از یکدیگر دور شدن، دور از حقیقت
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
فرهنگ لغت هوشیار
تباعد
((تَ عُ))
از یکدیگر دوری کردن
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
فرهنگ فارسی معین
تباعد
دوری کردن
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متباعد
تصویر متباعد
دور از یکدیگر، دور
فرهنگ فارسی عمید
وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباعد
تصویر متباعد
((مُ تَ ع))
دور شونده از هم، دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاعد
تصویر تصاعد
فرایازی
فرهنگ واژه فارسی سره
جمع ابعد، دورتران دوران بیگانگان، جمع ابعد دوران بیگانگان، دورتران مقابل اقارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاعد
تصویر تصاعد
دشوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاعد
تصویر تقاعد
باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواعد
تصویر تواعد
با یکدیگر وعده نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعه
تصویر تباعه
عاقبت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعل
تصویر تباعل
جماع نمودن، ملاعبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
پیروی کردن، از پی کسی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباعد
تصویر اباعد
کسانی که نسبت دورتری با شخص دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصاعد
تصویر تصاعد
صعود کردن، بالا رفتن، بالا برآمدن، بالا رفتن چیزی به نسبت و درجۀ معینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقاعد
تصویر تقاعد
بازنشستگی، بازنشسته شدن، از کاری بازماندن، گوشه نشینی و کناره گیری، بازایستادن از کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباعد
تصویر اباعد
((اَ عِ))
جمع ابعد، بیگانگان، آنان که نسبت دور دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
((تَ عَ))
پیروی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاعد
تصویر تصاعد
((تَ عُ))
صعود کردن، بالا رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تواعد
تصویر تواعد
((تَ عُ))
با هم وعده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاعد
تصویر تقاعد
((تَ عُ))
بازایستادن از کاری، بازنشسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تواعد
تصویر تواعد
نوید دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باعد
تصویر باعد
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
در پی یکدیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
پیروی کردن، دنبال کسی رفتن، از پی کسی رفتن
تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متباعده
تصویر متباعده
مونث متباعد
فرهنگ لغت هوشیار
دور گویه حرفی که مخرج تلفظش از دیگری دور باشد: ... . و جمع کرده میان ثاء و ذال که در مخرج بهم نزدیک اند و اما اگر این داختاف میان دو حرف متباعد الامخرج افتد چنانکهخ میان نون و جیم یا میان باء و دال و مانند آن آنرا در عیوب نشمارند
فرهنگ لغت هوشیار