نزدیکی، خویشاوندی، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن مثلاً «در این برف و سرما دو چیز است لایق» یا بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول، متقارب
نزدیکی، خویشاوندی، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن مثلاً «در این برف و سرما دو چیز است لایق» یا بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول، متقارب
میان همدیگر قرعه زننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به قرعه انداختن. (ناظم الاطباء) ، نیزه زننده با هم. ج، متقارعین. (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقارع شود
میان همدیگر قرعه زننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به قرعه انداختن. (ناظم الاطباء) ، نیزه زننده با هم. ج، متقارعین. (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقارع شود