جدول جو
جدول جو

معنی تقارع - جستجوی لغت در جدول جو

تقارع
(تَ بَذْ ذُ)
بهم بر (باهم) قرعه زدن. (زوزنی) (مجمل اللغه). میان همدیگر قرعه زدن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باهم شمشیر زدن. (زوزنی). نیزه زدن به یکدیگر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تقارع
قرعه زدن
تصویری از تقارع
تصویر تقارع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقارن
تصویر تقارن
قرینه بودن، تطابق دوشکل در دوسوی یک نقطه، هم زمانی بین دوچیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقارب
تصویر تقارب
نزدیکی، خویشاوندی، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن مثلاً «در این برف و سرما دو چیز است لایق» یا بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول، متقارب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقارع
تصویر متقارع
بر هم کوفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
چهارراه، در ریاضیات نقطه ای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع کنند، از هم بریدن و جدا شدن، یکدیگر را قطع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
شتافتن، مبادرت کردن و پیشی گرفتن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رِ)
میان همدیگر قرعه زننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به قرعه انداختن. (ناظم الاطباء) ، نیزه زننده با هم. ج، متقارعین. (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقارع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقارض
تصویر تقارض
وام دادن یکدیگر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقادع
تصویر تقادع
در پی هم شتافتن دنبال هم افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقارب
تصویر تقارب
با یکدیگر خویشی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقارظ
تصویر تقارظ
ستودن و مدح کردن همدیگر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقارن
تصویر تقارن
قرعه زدن تصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارع
تصویر تصارع
کشتی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه زننده، پشک زننده، برهم کوفته قرعه زننده میان یکدیگر، نیزه زننده با هم جمع متقارعین، برهم کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
از یکدیگر بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقارب
تصویر تقارب
((تَ رُ))
به هم نزدیک شدن، نام یکی از بحور شعر به معنی متقارب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
((تَ رُ))
شتافتن، سرعت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقارن
تصویر تقارن
((تَ رُ))
قرین شدن با یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
((تَ طُ))
یکدیگر را قطع کردن، قطع کردن دو خط یکدیگر را، برخورد، قطع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقارع
تصویر متقارع
((مُ تَ رِ))
قرعه زننده میان یکدیگر، نیزه زننده با هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
برشگاه، چهار راه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
Intersection, Junction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
intersection, jonction
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
перекрёсток
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
Kreuzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
перехрестя , перехрестя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
skrzyżowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
交叉路口 , 交叉口 , 交汇处
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
interseção, junção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
incrocio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
intersección
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
kruispunt, kruising
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
ทางแยก , จุดเชื่อมต่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی