جدول جو
جدول جو

معنی تفوه - جستجوی لغت در جدول جو

تفوه
سخن گفتن، به سخن آمدن، حرف زدن، لب به سخن گشودن
تصویری از تفوه
تصویر تفوه
فرهنگ فارسی عمید
تفوه
(تَ بَجْ جُ)
سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به دهانۀ جایی درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلما تفوه البقیع، یرید لما دخل فمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تفوه
(تَ بَ بُ)
تفه تفهاً و تفوهاً و تفاهه (از باب نصر و سمع). اندک و حقیر گشتن و لاغر شدن و کهنه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تفه تفوهاً (از باب سمع). احمق گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تفوه
سخن گفتن، حرف زدن
تصویری از تفوه
تصویر تفوه
فرهنگ لغت هوشیار
تفوه
((تَ فَ وُّ))
سخن گفتن، لب به سخن باز کردن
تصویری از تفوه
تصویر تفوه
فرهنگ فارسی معین
تفوه
دهان گشودن
متضاد: لب فروبستن، به زبان آوردن، به سخن آمدن، سخن گفتن، لب به سخن گشودن
متضاد: سکوت کردن، خاموش ماندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفقه
تصویر تفقه
فقه خواندن، علم دین آموختن، فقیه شدن، فهمیدن و دانا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسه
تصویر تفسه
لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا می شود، کلف، ماه گرفت
اندوه و بی قراری دل، میل و خواهش به هر چیز
حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکی ها رغبت شدید پیدا می کنند، ویار
ملال، اندوه، تلوسه، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفته
تصویر تفته
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاوه
تصویر تاوه
تابه، ظرفی فلزی و پهن برای تف دادن گوشت، ماهی، کوکو، خاگینه و مانند آن، تاوه، ظرفی که در آن چیزی را برشته کنند یا بو دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفنه
تصویر تفنه
بافته شده، تنیده، تفته، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفوق
تصویر تفوق
برتری جستن، برتری یافتن، برتر و بالاتر شدن، برتری و بالایی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ فَوْ وِهْ)
سخن گوینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که دهان میگشاید در سخن گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جوانی، سخا کرم بخشندگی، جوانمردی مردانگی، ایثار است یعنی غیر را برنفس خود ایثار کند و آن ایثار بجاه است و اعلی درجه آن ایثار بنفس است بدان که در امر غیر سعی کند و او را بر خود برتری دهد لغزشهای او را نادیده انگارد و با همگان بانصاف عمل کند. یا علم فتوت. موضوع آن علم فتوت نفس انسان است از آن جهت که مباشر و مرتکب اعمال نیک گردد و تارک و رادع اعمال بد و پست شود باراده و به عبارت دیگر تجلیه و تخلیه و تزکیه را شعار و دثار خود سازد تا رستگاری یابد و به نجات ابد رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفوه
تصویر طفوه
گیاه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفوه
تصویر قفوه
گناه کردن بدکاری، گناه بستن چفته بستن، گرامیداشت میهمان را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوه
تصویر نفوه
بد دل و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفوه
تصویر هفوه
هفوت در فارسی لغزش، شتافتن، شکوفیدن، بال زدن: مرغ، جنبیدن: مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفوه
تصویر صفوه
برگزیدگی، برگزیدن، پالودن، روشن و ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تووه
تصویر تووه
زوج، جفت
فرهنگ لغت هوشیار
آه گفتن، آه کشیدن، نالیدن و شکایت کردن ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند، خشت پخته آجر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفکه
تصویر تفکه
لذت بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدوه
تصویر تدوه
ستبر گشتن، دگر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشوه
تصویر تشوه
ناشناسایی، زشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفه
تصویر توفه
لغزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته
تصویر تفته
تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقه
تصویر تفقه
فقه آموختن، فقیه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفشه
تصویر تفشه
طعنه و سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفول
تصویر تفول
فال گرفتن، فال نیک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفوق
تصویر تفوق
فراخی نمودن در عیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوه
تصویر تنوه
بلند پایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشوه
تصویر تشوه
((تَ شَ وُّ))
از شکل افتادن، خود را ناشناس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفوق
تصویر تفوق
((تَ فَ وُّ))
برتری یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفنه
تصویر تفنه
((تَ نَ))
تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفکه
تصویر تفکه
((تَ فَ کُّ))
میوه خوردن، شوخ بودن، شوخی کردن، لذت بردن
فرهنگ فارسی معین